🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مبارک نیست
مرو بر شیوه ی عهدی که پیمان اش مبارک نیست
و از آن رسم و آئینی که ایمان اش مبارک نیست
به خونِ دل قناعت کن اگر آزادگی خواهی
که گاهی بر سر هر سفره ای نان اش مبارک نیست
ز بعد مرگ سهراب جوان رستم به خود می گفت
مکن اقدام کاری را که تاوان اش مبارک نیست
ز آوار تگرگی برگ و بار از شاخه می ریزد
به خون بنشیند آن باغی که مهمان اش مبارک نیست
بجای نغمه ی بلبل شبی از جغد بشنیدم
اَمان از روزگارانی که دوران اش مبارک نیست
چه دانی از شب جشنی که گویی بوی خون دارد
هم از ایلی که در ییلاق با خان اش مبارک نیست
مخور ای دل فریب خنده های دشمن ابلیس
که تعبیر لب و دندانِ خندان اش مبارک نیست
چو سَرو قامت ات آخر کمانی میشود ای دل
مَکِش تیرِ کمانی را که پیکان اش مبارک نیست
شبی با نرگس مستی چنین میگفت معصومی
که طاقی غیر از اَبروی تو ایوان اش مبارک نیست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
اسفند 24, 1398
سلام
چه غزل مبارکی
محکم. عالی، ذلتشین و سراسر پند و اندرز جانانه
ماندگاری این غزل حتمی ست
در پناه حق…………………. 🌿❤️👏👏👏👏👏❤️🌿
پاسخ
اسفند 24, 1398
سلام و عرض احترام
جناب استاد معصومی
احسنت!
درود بر شما پاینده باشید🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌷🍃
پاسخ
بستن فرم