🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از سوی تو هر دم به طریقی خبر آمد
عاشق شو و برخیز که وقتِ سفر آمد
امواجِ خروشنده ی دریات که دیدم
افتاد به دل رعشه و بیم از خطر آمد
افسوس مردّد شدم آنقدر که تردید
عاصی شد و با صد گِله کفرش به در آمد
بر دیده و بر گوشِ دلم پرده کشیدم
پیغامِ مسیحاییِ تو بی اثر آمد
از برگِ درختانِ هوس هرچه که خوردم
راضی نشدم، نوبتِ برگی دگر آمد
در محبسِ عصیان چو شدم پیر و زمینگیر
از روزنه ای یادِ توام در نظر آمد
در خرمنِ پوچی و تباهی بِزَد آتش
آهی که از اعماقِ دل و از جگر آمد
پروانه ات آخر نشدم شمعِ فروزان
در پیله ی خود ماندم و عمرم به سر آمد
حمید گیوه چیان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
اسفند 27, 1402
بسیار عالی …
درود بر شما حمید آقای عزیز👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
اسفند 27, 1402
درود بر نازنین مرد عرصه ی ادب جناب حجت عزیز و بزرگوار
افتخار میکنم به حضورتان و بینهایت سپاسگزارم از لطف حضرتعالی.
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏❤️❤️❤️🌺🌺🌺
پاسخ
اسفند 27, 1402
سلام و درودبسیار زیباست در پناه خدا🌺
پاسخ
اسفند 27, 1402
درود بر بانو شهبازی بزرگوار و ارجمند
قدم بر چشم نهادید و منت بر سر.
سپاس که وقت گذاشتید و دلنوشته ی این حقیر را خواندید.
مهرتان ماندگار
شاد و سلامت باشید
🙏🙏🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 4, 1403
درود مجدد🌷🌷🌷
پاسخ
فروردین 4, 1403
❤️❤️❤️🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
فروردین 17, 1403
سلام و درود هزاران مرتبه بر شما شاعر گرانمایه قلمتان در تاریخ ایران زمین همیشه رقصان باد🌈
پاسخ
فروردین 17, 1403
درود بر شما دوست عزیز
سپاس که وقت گذاشتید و دلنوشته ام را خواندید
حضورتان موجب دلگرمی است بزرگوار
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
بستن فرم