🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چو آفتاب
هرگز کسی چو من به غمت مبتلا نشد
وآن کس که پایبند غمت شد رها نشد
لاجرعه ای ز جام وصالت به سر کشید
مستانه ای که رسته ز حول و ولا نشد
بیگانه هرچه زخم زبان زد عجب مدار
وآن کس که از نشان ره ات آشنا نشد
مرغی که شاهد گل باغ حقیقت است
دیگر ز آب و دانه ات ای جان جدا نشد
عمرم گذشت و بر سر پیمان نشسته ام
دانی تو هم که وعده ز خوبان وفا نشد
من بودم و تو بودی و امید دیدن ات
دل بود و غم که شاهد مهر و عطا نشد
نامت چنان سپیده و رویت چو آفتاب
برگو چرا نیآمد و از دل چرا نشد ؟!
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
اردیبهشت 5, 1399
هرآنچه ازخداخواسته ام شدهمی
الا وصال تو که ازآنهمه میسرنشد
تقدیم
وبهره مند ازشعرزیبای شما
پاسخ
بستن فرم