🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 چو آفتاب

(ثبت: 225755) اردیبهشت 5, 1399 

 

چو آفتاب

هرگز کسی چو من به غمت مبتلا نشد
وآن کس که پایبند غمت شد رها نشد

لاجرعه ای ز جام وصالت به سر کشید
مستانه ای که رسته ز حول و ولا نشد

بیگانه هرچه زخم زبان زد عجب مدار
وآن کس که از نشان ره ات آشنا نشد

مرغی که شاهد گل باغ حقیقت است
دیگر ز آب و دانه ات ای جان جدا نشد

عمرم گذشت و بر سر پیمان نشسته ام
دانی تو هم که وعده ز خوبان وفا نشد

من بودم و تو بودی و امید دیدن ات
دل بود و غم که شاهد مهر و عطا نشد

نامت چنان سپیده و رویت چو آفتاب
برگو چرا نیآمد و از دل چرا نشد ؟!

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):

نظرها
  1. کامبیز شادلو

    اردیبهشت 5, 1399

    هرآنچه ازخداخواسته ام شدهمی
    الا وصال تو که ازآنهمه میسرنشد
    تقدیم
    وبهره مند ازشعرزیبای شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا