🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گیرنده ی جان جانان ماست
عمری که در مکمن جان ماست
آخر به ننگ کشاند زمانه
رزقی که محصول آستان ماست
فارق ز حالیم و غافل ز خویش
زان ننگ بر نام و دامان ماست
گل را بمانیم در باغ و کوه
که فکرمان ناز و رضوان ماست
منجی عالم نکو کردن است
نه حال که دهر سلطان ماست
خوش باش زان که بچرخد زمانه
رفته ولی عمر شایان ماست
قیاس ما با نکویان نرفت
زان که بیانات نقصان ماست
در خور ما نیست عذر ز خدای
کان بهر نیکو سرشتان ماست
خوش آن که گوی سعادت بِبُرد
زین دهر که خویش فقدان ماست
جستیم و گویی نبود مهدیار
غافل ز گوی که به دستان ماست
وزن : مستفعلُن _ فاعلاتُن _ فعولُن = طبق جدا کردن چهارتایی هجاها
وزن : مفعولُ _ مفعولُ _ مفعولُ _ فع لن (فاعل) = طبق جدا کردن سه تایی هجاها
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
اسفند 27, 1395
پاسخ
اسفند 27, 1395
درود استاد
پاسخ
بستن فرم