🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 عاشقی دل خسته ام

(ثبت: 3387) بهمن 27, 1395 

به نام خدا

 

عاشقی دل خسته ام

 

بر کنارت بودم در آسمان ؛ عاشقت گشتم در همان یک نگاه اوّلمان

چشم هایت بر چشم هایم یک دم گذشت

در آن دم ندیدی ام لیک دیدمت ؛ با آن نور افشانی ات

تا خواستم نزدیکت شوم

مادرم بر ستیز افتاد با هم نوعش

در ستیزش جنگید امّا از شکستش گریست

قطره ای بودم در درونش ، با اشکهایش آویختم ، بر زمین افتادم

در راه افتادن باد سردی وزید

وز وزیدنش یخ زدم ، چون برف گشتم

فکرش را بکن !!

عاشقی از هجران معشوقه اش یخ زند ؛ آب باشد و برف شود

از زمین بر شعله هایت چشم دوختم

تابیدی بر من بی آن که دانی من کیستم

عاشقی دل خسته ام ؛ گریان از فراقت بنشسته ام

گرمای وجودت را بخشودی و من باز آب گشتم ، ز زندان یخ آزاد گشتم

امّا انگار قسمتم دوری نبود ، آه و ناله و افغان نبود

سر نوشتم چیز دیگریست ، بر اقبالم نامِ دلبریست

دلبری چون تو رعنا ، چون تو خورشید ، چون تو زیبا

سر نوشتم کارش را کرد بر زمینم نگذاشتش

آب بودم ، یخ شدم ؛ یخ بودم ، آب شدم

نورت ، گرمای شعله هایت

نه زبانم قاصر آید از گفتن نام مهرت

هر چه خواهی نامش را گذار

من فقط دانم که بعد مهربا نی ات

بخار گشتم ، بر آسمان پرواز کردم

ز شوق وصلمان شاد بودم

در برت آمدم ، دیگر آن کودک نبودم

در درون مادر خویش نبودم

خود ابر بودم ، بزرگ و بالغ بودم

از سفر بازگشته و چند دستی پیرهن دریده بودم

زان سفر آموختم سر گذشت هم نوعان را

خلقت و چرخه ی آب و ابر را

حکایت عشق و معشوق را

امّا هنوز تو مرا نشناخته بودی

خبری ز سر گذشتم نداشته بودی

تو غافل ز من و من عاقل ز تو

سالها بر قفایم پنهان گشتی ، روز ها در کنارم تابان گشتی

دلداده ات بودم و تو دلدار نبودی

بار ها خواستم فریاد زنم وداد خویش را

لیکن این اقبال من بود نه تو

روزگار من بود نه تو

بخشی از چرخه ی من بود نه تو

زان سبب لال گشتم ، زبانم را بستم

دلم را با کنارت بودن آرام کردم

تا تو عاشق نشوی ، دلدارِ منِ دلداده نشوی

از سر نوشتم دانستم پایانِ عشق سوختن است ، ساختن است

با دردم ساختم تا نسوزی و نسازی

هر چند سوختنِ تو با سوختنِ من فرقش بسیار است

تو در داغ عشق سوزی ولیک ، نه با آن آتش که خود ز آنی

بلکه با فرو کش کردنِ شعله هایت ، با به ظلمت کشاندن جهانی

آری باز چرخه ام چرخید ، در ستیزم انداخت

من گریستم و باریدم بر زمین

امّا قبل از آن یاد دادم بر فرزندانِ خویش

یاد دادم که عاشق نشوند ، گر شدند عاشق معشوقه ای چون تو غافل نشوند

لیک به قول مهدیار

عاشقی را کی توان ز عشق رستن

یا که دردِ هجرانِ عشقش کاستن

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. علیرضا آیت اللهی

    بهمن 28, 1395

    سلام

    شعر نو هست امٌا شعر نیمائی دارای وزن است که این شعر وزن ندارد

    موفق باشبد

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا