🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 یادگار فصل خزان

(ثبت: 232123) مهر 10, 1399 
یادگار فصل خزان

یادگار فصل خزان

خزان میاید از ره تا بچیند برگ و بار و شاخسارش را
درآرد اندک اندک با هجوم باد از گلشن دمارش را

بگیرد پشته پشته خار و خاشاک از سر جالیز دهقان وُ
رها سازد ز دست کودک بی خانمان عکس انارش را

صدای خش خش پاهای پائیزان درون کوچه می پیچد
که بار دیگری نجوا کند با مردمان قول و قرارش را

مجالی خوش دهد بالانشینان را به گرما گرم شومینه
بدزدد از سرای بینوایان آفتاب و سایه سارش را

بسازد چلچراغ  کاج های رنگ وارنگ از عمارت ها
در آنسوتر بیاندازد چراغ کلبه ای در شام تارش را

بروبد گرد و خاک از برج و باروی بلند شهرک خوبان
بریزد روی فرش بی نصیبان پرده هایی از غبارش را

به دست کارگر زخم و به پای پولداران چکمه ای زیبا
بخاطر می سپارد هر کسی فصل خزان و یادگارش را

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. درود ها استاد معصومی
    بسیار زیبا است
    پاینده باشید
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  2. رسول رشیدی راد

    مهر 10, 1399

    🌹🌹🌹💐💐💐💐
    با سلام و دروود خدمت آقای معصومی عزیز
    بسیار زیبا و دل انگیز
    زنده باد

    🌹🌹🌹💐💐💐

  3. جواد مهدی پور

    مهر 10, 1399

    سلام و عرض ارادات محضر استاد معصومی گرانقدر

    به به

    چقدر عالی

    همیشه از قلمتان توانمندتان واژه های پاک و وآسمانی می تراود

    لذت می برم از اشعار خوبتان

    زنده باشید به مهر

    درود هااا

    💐💐💐🙏💐💐💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا