🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 یاکوزا

(ثبت: 220108) دی 6, 1398 
یاکوزا

 

یاکوزا

یادت هست برای هزارمین بار
برایت از تجلی سماع سماوات
سخن گفته بودم؟
در همان زمان بود که
از امام محمد غزالی سراغ
احمد را گرفتم،
او از فراق و هجران احمد می‌گریست
و دلش برای دم عیسایی احمد
تنگ شده بود.
او می‌گفت که احمد بی‌خبر
به مدینه هجرت کرده است
و ما حتی نشانی اذکار او را فراموش کرده
و به یاد نداریم.
در همان سالها بود که
برخوردی با ابوسعید ابوالخیر داشتم.
او می‌گفت
تو باید ورد ورود به دیر را بخوانی
و من می‌گفتم تو باید وارد شوی.
خب!
خدای را شکر به خیر گذشت
و هیچکدام صدمه‌ی عقیدتی و شریعتی ندیدیم
و هر کدام با یک فرمان،
راه خود را گرد کردیم،
ولی آخرالامر در سحرگاه خروسخوان
به هم رسیدیم.
نمی‌دانم در همان اوان بود که
مولانا با شمس تبریزی
بر سر خلسه و حلقه و نکاح
با دختر رَزِ باغچه‌ی طراوت همسایه‌ی مقابل
با هم یقه به یقه شده بودند
و هر دو بعد از توکل و توسل
از دایره‌ی خانقاه به عزلت خزیدند
و تا دورترین و سیاه‌ترین
ترام بزرگراه،
در حسرت مثنوی معنوی،
روحانیت خورشید مُشک ختن را
در توده‌های عرفا ندیدند.
البته صدای ملای رومی
در نیمه‌های شب به گوش می‌رسید
که با قوّالان و رامشگران عشق‌بازی می‌کرد
و تفکراتش در عمق آینه‌ی جام جم
دربه‌در شده بود،
ولی جرعه‌ای از جوشانده‌ی برگ کتاب قانون بوعلی،
اسطوره و ارسطوی جهان اسلام، را
که در صراحی معرفت بود
به او خوراندند و بحمد الله شفا یافت
ولی اورادی که بر زبان می‌راند
او را به عمق آینه پرتاب کرده بود
و از تیزی زخم آینه‌های تو-در-تو
در معبد زردشت در بغل آذر بستری شد.
برایش از شیراز بسته‌ی عجیبی آوردند.
وقتی که فحوای آن را دیدیم تعجب کردیم.
محتویات بسته شامل یک مثقال خال هندو
برای تقویت اعجاز و یک تیوپ ضماد
غزل حافظیه می‌شد. بعد از آن من تنها ماندم
و سه سال را به تاریکترین کوچه‌های بن‌بست
به زیر برگهای زرد پاییزی
پناه بردم و آخرین برگ سپید
از دفترچه‌ی بغلی سیاه‌مشقهایم را
سیاه کردم.
بعد از آن ناگفته‌هایم را
بر روی کارتنِ خوابهای تشویشم می‌نوشتم
تا در آینده‌ی نومیدی
برای ادیت به دست سارقان ادبی بسپارم.
شما را قسم می‌دهم که نگذارید
ادبستان ما را گروه‌های
راک، بیتل، متالیکا و یاکوزاها
و فرهنگ ابتذال تصاحب کنند.
ما باید اصالتمان را از دست
نااهلان و نامحرمان
در امان نگهداریم.

باقر رمزی باصر

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. علی معصومی

    دی 6, 1398

    🌺🌺🌷🌷
    🌿🙏👏👏👏

  2. درود بر شما گرامی
    سپاس از اشتراک گذاری
    زنده باشید🌷🌷🌷

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا