🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
▪ترجمهی چند شعر کوتاه از #رها_فلاحی به زبان کُردی توسط خانم #روژ_حلبچهای
(۱)
خوانش: 28
سپاس: 0
جنگجویی در اتاق
توی اتاقم، در حال خواندن کتاب داستان، هستم. از بیرون صدای لباسشویی و تلویزیون با حرف زدن مامان و بابایم را میشنوم.
خوانش: 124
سپاس: 1
آب
صدای تلویزیون بلند بود. زهرا روی مبل نشسته بود. هانا، عروسک نخیاش را در دست داشت و موهای مشکیاش را مرتب میکرد. او بدون اینکه به تلویزیون نگاه بکند به صدای خانمی که در تلویزیون حرف میزد؛ گوش میداد. پدرش جلوی تلویزیون، دو متکا گذاشته بود روی هم و روی آنها لم داده بود و داشت به برنامه نگاه میکرد.
خوانش: 78
سپاس: 1
زارا*
دانههای درشت برف از آسمان میبارید. از پشت پنجره داخل حیاط را نگاه میکردم. آدمبرفیام همانجا زیر برف مانده بود.
خوانش: 356
سپاس: 1
تعداد نظر: 1