🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سوره مریم : رسول ام همان لحظه را یاد آر / ز قرآن حکایات مریم بیار ( مفهوم )

(ثبت: 220151) دی 7, 1398 
سوره مریم : رسول ام همان لحظه را یاد آر / ز قرآن حکایات مریم بیار ( مفهوم )

 

به رحمان رحیمی که توحید نام
بخوان آیه ها را که از او کلام

1

کا ها یاعین صاد خوان از قرآن
کُدی شد که حق را ببینی عیان

2

در این آیه ها ذکر ذاکر ببین
همان بنده مخلص زکریا همین

3

نبی ام کنی یاد آن لحظه را
که او در نهانی خدا را ندا

ز قلبش ندا داد ای ربّنا
منم ذاکری ذکر دارم خدا

4

چنین ذکر شد بار الها تو را
ستایش کنم لحظه ها در دعا

که اندام من سست و پیرانه سر
دعایی به درگاه دارم نظر

امیدی که در دل نهادم دمی
مرا بخش میوه دلی ای ولی

که از لطف یزدان امیدی کرم
به درگاهت آورده ام دل حرم

خدایی تو دانی چه من خواستار
ثمر ده به باغ وجودم نگار

5

خدایا از این وارثان بیمناک
عمو زادگانم به ایمان هلاک

مبادا پس از من به مال و مقام
نه شایسته باشند هستی به کام

منم پیر و زوجه ام عقیم است و پیر
که خواهان فرزند شایست بشیر

عطا کن مرا تا شود جانشین
دلم قُرص گردد به مُردن همین

6

مرا وارث آید چو یعقوب ما
که فرزند شایسته خواهم خدا

7

دعایش اجابت به او گفته ایم
تو را وارثی نام یحیی دهیم

به تقوا دلی مثل و مانند لا
بشارت دهیم ای نبی ما تو را

8

ز شوقی شگفتی به سر داشت گفت
چه سان می شود حسِّ پیری نه جفت

که زوجه ام نود سال و من هم به صد
تولد چه سان می شود ای احد

یقین حاصل آید گُلی در شکُفت
تو ایمان قوی ساز زایش به جفت

9

فرشته بگفتش خدا امرکرد
که قطعی بشد امر یزدان نه رد

تو فرتوت و معدوم گشتی نبی
تو را می دهیم وارثی او وصی

10

نبی باز گفتش خدایا نشان
که حجّت شود ای خدای جهان

بفرمود تا روزه داری سکوت
تکلّم نسازی سه روزی به صوت

11

که ما وحی کردیم ای زکریا
قیامی به صبح عصر او را ثنا

که او واحدی آمدش یک ثنا
خدا را به پاکی عبادت دلا

12

چو یحیی سه ماهه بشد آن زمان
خطاب آمدش یادگیری همان

کتاب آسمانی که از آن ماست
به قوّت فراگیر یحیی بخواست

که در کودکی لطف یزدان گرفت
مقامی نبوت به ایمان گرفت

13

به آن جایگاهی که بود انبیا
مقامی نبوت بدادش خدا

به تقوا و دانش به اخلاص دین
همان بنده ای شد عبادت یقین

14

که در خدمت والدین بود و بس
خدا را ستایش بکردش نه کس

به فردی ستم ها نکردش بدان
گناهی نکردش به عصیان همان

که او در اطاعت عبادت ببود
خدا را به پاکی اطاعت نمود

15

سلامی فرستد به یحیی خدا
تولد وفاتش خدا را ثنا

به روزی که در یوم حشری وجود
خدا را عبادت کند در سجود

16

رسول ام همان لحظه را یاد آر
ز قرآن حکایات مریم بیار

همان موقع را یاد از اهل خویش
جدا شد به طاعت عبادات بیش

به بیت المقدّس بیامد چنان
که در جنب مشرق گرفتش مکان

17

ز خویشان به کُنجی بگشتش نهان
که در جنب مشرق گرفتش مکان

مجسّم بشد روح زیبا صفت
که روح القُدوس بود حُسنی عفت

18

چو روح مجسّم پدیدار شد
که مریم به اوگفت هشیار شد

پناهی برم بر خدای جهان
تو پاکی کنی پاک باشی بدان

که با حُسن پاکی و زیبایی ات
نظر زشت باطل کنی از خودت

19

به مریم چنین پاسخ آورد روح
فرستاده ای از خدای فتوح

به امر خدا آمدم تا تو را
که فرزند پاکی ببخشم دلا

به صورت چه نیکو به سیرت چه پاک
که فرمان خالق به اجرا چه باک

20

بگفتا عجب از کجا تا مرا
بشارت دهی پور زیبا دلا

گریزان ز نفسی شدم پاک پاک
که شایسته کارم خدا ،یارِ خاک

که حافظ مرا او خدای بهین
جهان آفرین ماه و هستی همین

21

بگفتا به مریم رسول خدا
چنین کار خواهد بشد ماجرا

که بر من چه آسان شود کارها
که فرزند باشد عظیم آشنا

قضای الهی رقم خورده شد
که آیات ما این چنین پرده شد

که رحمت وسیع آمدش از خدا
به روزی شود آشکارا دلا

22

چو مریم پسر را به باری گرفت
به خلوت برفتش کناری گرفت

که از ذَم جاهل گروهی کنار
به جایی برفت دورتر از دیار

23

چو زایش به نزدیک گشتش زمان
برفت زیر شاخِ درختی نهان

به خود گفت ای کاش مرگی چنان
سراغم می آمد کنم ترکِ جان

به کُلّی فراموش می شد دلا
از این زندگی نام من ای خدا

24

در آن حال غم بود و اندیشناک
ندا کرد روح القُدوس رو به خاک

به زیرِ درخت بود عیسی ندا
که غمگین نباشی خدا چشمه را

به زیر قدوم تو جاری بساخت
چو فرزند را دید شادی نواخت

25

به او گفته شد شاخه ای را تکان
رطب تازه دارد بیفتد همان

تناول کنی سیر گردی همان
چه نعمت تو را می دهد آسمان

26

رطب را تناول ز آبی بنوش
به عیسی نگاهی بکن رو بپوش

چو مردم ببینی به ایما بگو
سکوتی بکن نذر خالق نکو

که تا روزه داری نگویی سخن
چه یک فرد باشد و یا انجمن

27

قضایا چو روشن بشد سوی او
که هر کس شنیدش بیامد به کو

زبانی ملامت گشودندشان
عجب کار منکر بکردی همان

28

بگفتند : مریم ، پدر ، مادرت
به پاکی چه داری بگو این کی ات

که فرزند را از کجا یافتی
تو که دختر بکر بودی زکی

29

جوابی به ایما بگفتش به طفل
بگفتند شان حرف با طفل ثقل

که تا حال ما هیچ طفلی بدان
ندیدیم تا گویشی بر زبان

30

به امر خدا بر زبان آمدش
که خالق عطا کرده بر من خودش

کتاب آسمانی نبوّت مرا
که من بنده ای خاصِّ او را ثنا

31

که هر جا بباشم چو رحمت شوم
سفارش بکردم عبادت کنم

که تا زنده ام در نمازی ثنا
زکاتی دهم مردمان را صلا

32

سفارش بکردم به نیکی صفات
که با مادران مهربان در حیات

مرا پاک کردش خدای یکی
شقاوت ز من دور گشتم زکی

33

سلامی رسد لحظه بر جان پاک
تولد به روزی مماتی به خاک

قیامت به روزی تولد شوم
همان لحظه در سجده خدمت کنم

34

حکایت ز عیسی ابن مریم تمام
که در خلقتش شک مردم بنام

حقیقت بیان شد صوابش عیان
که ریبی درش نیست گویا بیان

35

خدا لم یلد یولد است مردمان
به پاکی منزّه خدایی بدان

توانای مطلق به فرمان حق
اراده کند خلقتش مستحق

که هر چیز خواهد همان می شود
نهان آشکارا جهان می شود

36

خدا واحد آمد یکی را پرست
که هر چیز هستی به نامش برست

صراطی که بینی خطی مستقیم
تو را می برد جایگاهی رحیم

37

طوایف میان شان بسی اختلاف
ز عیسی ابن مریم نشد ائتلاف

گروهی بگفتند عیسی خدا
گروهی دگر ابن خالق ندا

گروهی دگر این چنین گفته اند
ز فرزند یوسف سخن رانده اند

که نجّار بودش خدا اعلم است
به این اختلافات او احکم است

بر این کافران وای هنگام روز
قیامت چو بر پا شود در تموز

38

در آن روز مردم به حق آشکار
هویدا شود آن نهان ها نگار

سمیعی علیمی بصیرت شوند
چه پنهان مسائل که رؤیت شوند

چو بینند مردان کافر به عین
حقایق شود آشکارا به حین

چنان در ضلالت فرو رفته اند
به کیفر عذابی گرفته شده اند

39

رسول ام بترسان تو امّت به روز
از آن روز حسرت نتایج به سوز

که غافل از آن روز این مردمان
که ایمان نیارند شان گو که هان

که جبران مافات مشکل توان
همین روز باید رهایی همان

40

چو فانی شوند خلق از این جهان
به جایی دگر انتقالی همان

که ماییم تنها که حاسب شویم
زمین کل هستی تصاحب شویم

تمامی به امر خدا پیش او
که فردی نماند در عالم عدو

ز خاک آفریدش به خاکی رود
که روحش به افلاک پاکی رود

41

رسول ام تو یادی بکن از خلیل
کتابی ورق زن که امر جلیل

ببینی درش وضعِ حالِ خلیل
که بسیار صادق نبئی جلیل

42

زمان را به یاد آر گفتا پدر
که زاده برادر ببودش پسر

چه علّت رها کرده خالق ، بُتی
جمادی نه چشمی نه گوشی حِسی

پرستش کنیدش به من گو پدر
چه علّت پرستش ندارد ثَمَر

43

بدان که مرا علم آموختند
به دیگر کسان علم لا داده اند

تو همراه من کن مرا یاوری
به راهی هدایت رهایی ولی

44

به دور از شیاطین بشو ای پدر
که عصیان بکردش خدا را گذر

که شیطان تو را دشمنی آشکار
دلت را به آئین وحدت سپار

45

از این ترس دارم خدا کیفری
به قهری عذابی تو با دیگری

به دوزخ شوید با شیاطین همان
به کیفر عذابی گرفتار آن

46

چنین پاسخ آورد آزر به او
خلیلا مگر از خدایان تو رو

چه داری عقیده به من زود گو
چه علّت به دور از بتان ای نکو

تو را گویم ای جان شیرین سخن
مخالف بتان گشته ای جان من

عقیده ات اگر صاف گردد درست
مگر سنگسارت کنم این بگفت

به دور از من و خانه کاشانه باش
به هر جا که رفتی نهان خانه باش

47

امیدی به دل داشت گویا خلیل
که آزر عمویش هدایت به قیل

دعایی به حقش بکردش خلیل
سلامت شوی جانِ عم حق جلیل

خدا مهر دارد مرا مهربان
بخواهی تو را هم هدایت همان

48

من از بت شمایان به دور از مکان
یکی را پرستم خریدارِ جان

امیدی به الطاف دارم عمو
به درگاه خالق نهادیم رو

خدای یکی را عبادت کنیم
خدا را به نیکی اطاعت کنیم

49

چو از قوم و بت ها گریزان بشد
ز مردم گروهی چو نالان بشد

خدا را ندا داد ای ربّنا
تو را در ثنا در ثنا در ثنا

به لطفی که یزدان به او داشتش
که یعقوب و اسحق را خواستش

عطا کرد خالق دوعینین را
نبوت ببخشید پاکی دلا

50

بر آنان ز رحمت بدادیم بَهر
به جایی رساندیم آوازه شهر

که آنان نکو نام عالَم شدند
به دانا به بینش چه عالِم شدند

51

پیمبر ، قرآن باز تا بنگری
که موسی کلیمی بدان گوهری

به ایمان خلوصی معارف قوی
رسولی بزرگ و حکیمی غنی

رجوع کن به شارح چه گوید تو را
چه از دست مردم کشیدش دلا

52

که دعوت نمودیم او را به طور
کلامش شنیده بدادیم نور

که وادی همان جایگاهی است قُرب
به موسی ببخشیده شد جام شرب

چه جامی درش آیه هایی بدان
بخوردش بَرَد هوش جان را همان

که یک جام را هم به ما بخشدش
که سیراب گردیم از خواندنش

53

به هارون نبوت ببخشیده ایم
که هر یک به رحمت جهان داده ایم

هدایت کنند مردمان را به ما
به راهی کشانند خدا را ثنا

خدا را چه لطفی است ای مردمان
شما را هدایت کند سوی مان

54

رسول ام به یاد آر آن لحظه را
کتابی کنی باز تا ماجرا

بخوانی از آن شرح حال اسمعیل
که صادق به وعدی است امر جلیل

که در عهد محکم پیمبر خدا
ذبیحی بدان او خدا را ثنا

55

نمازی ادا تا زکاتی همین
که مردم به تبلیغ او در یقین

چه خشنود بنده به نزد خدا
پسندیده بودش خدا را ثنا

56

به احوال ادریس جویا کنیم
ورق زن کتابت که بینا کنیم

که شخصی به پاکی و گفتار صدق
مقامی به شایسته پندار صدق

که از انبیای الهی ببود
به پیشینیان راهیانی نمود

57

بلندی مقامش مراحل رفیع
به او داده شد از خدایی سمیع

58

حکایت نمودیم این انبیا
به ادریس اوصاف شان را دلا

همان پاک دینان رسولان دین
که یک یک شمردیم حق را یقین

ز اولاد آدم و اولادشان
به کشتی نشاندیم آن همرهان

بر اولاد یعقوب و دان از خلیل
ز دیگر کسان برگزین از جلیل

به لطفی کرم خالقی مهربان
بگرداند مخصوص نعمت بدان

بر آنان چو رحمت تلاوت شود
ز شوقی که دارند عبادت شود

چنان روی خود را بمالند خاک
قفس بشکند پرکشان تا سماک

59

از این بگذریم جانشینان قوم
پس از آن موحّد گروهان به یوم

کسانی شدند ضایع آمد نماز
کسانی به شهوت کرشمه به ناز

عبادت فراموش و نفس درون
که چون اژدهایی ببینی برون

فسادی کشیدند اهل زمین
که تبلیغ مفسد سریع از یقین

زمین را نگر تا ببینی همین
به کیفر عذابی گرفتار کین

چه گمراه مردم به ظاهر عمل
خدا را فراموش اکثر جُمل

که روزی شود ماجرا آشکار
چه گویی همان روز تو ای نگار

60

مگر آن که توبه کند زود هان
نکوکار مردم شود این کسان

گناهش ببخشیم با هیچ ترس
که داخل بهشتی شود دادرس

ستم های اینان چو بخشیده شد
درعالم عدالت پرستیده شد

61

بهشتی که خالق به وعده دهد
به مردان صالح بسنده دهد

که در جایگاهی است والا بدان
یقین حاصل آید به وقتش عیان

62

در آن جا نباشد سخن های لغو
به ایمان بینی کسان را به سهو

ستایش سلام است گفتار شان
سحر شام روزی رسد بی گمان

63

همان جا بهشتی است این بندگان
به تقوا دلی پاک گشتند شان

به ارثی برند نامه اعمال خوش
مخلّد بهشتی چه آمال خوش

64

رسولان فرشته به امر خدا
شوند جابجا گر بخواهد دلا

65

زمین آسمان هر چه هستی از او
خدای یکی را پرستم نکو

تحمل کنم صبر در بندگی
که یکتا خدایی است یکتا ولی

به غیر از خدای یکی نیست کس
هم او راعبادت کنم زنده بس

66

چو انسان کند شک بعد از حیات
بگوید چو مُردم چه کس از ممات

حیاتی دو باره ببخشد مرا
سر از قبر بیرون شود ماجرا

67

تفکر ندارد پذیرش شود
که از بدو خلقت چو بینش کند

بفهمد که از هیچ او آفرید
نه انسان زمین آسمان را پدید

خدا اذن دارد بگوید شود
به یک لحظه هستی پدید آورد

68

رسول ام قسم می خورم بر وجود
هم اینان که در کفر ها لا سجود

قیامت که بر پا شود کافران
به همراه شیطان عذابی چنان

تمامی به احضار در آتشی
به زانو در آیند سوزند همی

69

پس آنگاه یک یک برون آوریم
که ما بین آنان دلا داوریم

همان سرکشان را که بینی به دهر
به کیفر عذابی گرفتار قهر

70

هم آنان گرفتار برزخ شدند
که بهتر شناسیم دوزخ روند

سزاوار قعر آتشی گشته اند
که اعمالشان را چه بد کِشته اند

71

بدان حُکم قطعی پروردگار
به دوزخ ورودی کنند ای نگار

72

بشر را به دوزخ فرستد خدا
خدا ترس و تقوا دلان را رها

ستمکار مردم بمانند در آن
به زانو در آیند آن کافران

73

تلاوت شود چون ز قرآن پیام
که مؤمن به کافر فضیلت مقام

همان کافرانِ تکبّر ، غنی
چنان فخرهایی کنند دمدمی

بگویندشان بر فقیران دهر
که ما اغنیاییم داریم بهر

که نیکو کدامین فقیری غنی
غنی بهتر آید فلوسی دنی

74

گروهی ز پیشینیان این چنین
تبختر بکردند شان در زمین

تمامی هلاکت بدادیمشان
تکبّر بکردندشان در زمان

75

به امّت بگو بشنوند ای رسول
پیامی ز احکام حق را قبول

که هر کس به عمرش ضلالت کشید
خدا مهلتی می دهد تا پدید

چو آن روز حشری فرا می رسد
ببینندشان وعده حتمی رسد

همان روز پنهان شود آشکار
که کافر گروهی به حق سازگار

چنان شرمگین دور از مؤمنان
که مؤمن به حق بوده ما کافران

سپاهش چه اضعف بد روزگار
به کیفر عذابی گرفتار و خوار

76

خدا می دهد اجر پاداش نیک
که هر کس هدایت شود از ملیک

چنان اجر گیرد خُرامان شود
چه نعمت بدان او فراوان دهد

چنان حُسن پاداش نیکی دهد
به از جاه ومالی است آنی دهد

77

رسول ام تو دانی که وائل به جفت
به آن ابن ارت مسلمان چه گفت

که تکذیب آیات قرآن نمود
به اموال و فرزند خود را ستود

به دنیا و اخری چه فخری نمود
که من این چنین آن چنانم فزود

78

چنین شخص کافر چنان با علوم
به غیب آگهی یافتش لا علوم

که مانند دنیا به اخری رود
چه نعمت به ثروت در اخری دهد

مگر با خدا عهد ها بسته است
که دیگر سرا عهد بشکسته است

79

چنین نیست هرگز نه گفتارشان
که هر چیز گوید به کیفر همان

80

که میراث او از متاع مال و فخر
بدان مال ما دست او هیچ فقر

به اعمال نامه به نزدیک ما
بیاید بشر غیر این در فنا

81

همان مشرکانی که شرک آورند
که یکتا خدا را به ترک آورند

خدایان باطل بتان را ثنا
که در دار دنیا به عزّت دلا

82

چنین نیست روزی رسد آشکار
چه مشرک چه کافر ز بت بر کنار

بتان را شوند دشمنانی ز خشم
پشیمان شوند این چه کاری است خصم

83

ندیدی فرستاده بر کافران
فرستاده ایم این شیاطین بدان

که آزارشان داده محروم شان
به واهی خیالات مغموم شان

84

رسول ام تو تعجیل در کارشان
مکن در حسابی کتابی همان

به کیفر عذابی چنان می رسند
به دور از سعادت جنان می شوند

85

همان روز را یاد تقوا دلان
که جمعند در اجتماعی چنان

به سوی خداوند جان آفرین
به تسبیح گویان و ذکری همین

86

ستمکار مردم به کیفر عذاب
چه بدکار مردم زبونان بیاب

87

در آن روز کس را نباشد شفیع
مگر در تعهد به ایمان منیع

88

بگفتندشان کافران در زمان
که فرزند دارد خدای جهان

89

که این کافران منکران جهان
زبان را به زشتی بچرخان شان

90

چنین حرف ها آسمان را فرو
زمین را شکافد که کُه زیر و رو

91

که فرزند دارد خدای جهان
چه دعوی کفری است از کافران

92

خدا پاک از مثل و مانند ها ست
به هرگز نباشد که دعوی خطاست

93

زمین آسمان هر چه هستی درش
خدا را عبادت کنند در بَرش

جمیع خلایق به ذکری ثنا
خدا را عبادت عیان در خفا

94

وجودی که خالق به خلقت نمود
شمارش به نزدیک ما در سجود

طبیعت سجودی کند بر خدا
جهان نیز او را بگوید ثنا

95

به روز قیامت به ذکری حضور
خدا را به پاکی عبادت سرور

96

هم آنان که ایمان به پروردگار
نکوکار عالم و پرهیزکار

چنان مرحمت خالقی مهربان
که ما بین حق خلق شایستگان

97

رسول ام حکایات قرآن بخوان
که تنها تو را سهل و آسان زبان

بشارت دهی اهل تقوا دلان
بترسان به کیفر معاند کسان

98

چه بسیار قومی ز اهل عناد
در این پهن گیتی بکردند فساد

هلاکت رساندیم آنان به خاک
چو مشرک بگشتند کردیم هلاک

که دیگر گروهی نباشند به شرک
نه خود نه صدایی از آنان به پیک

همه مرده گشتند آن مشرکان
نشانی از آنان نبینی زمان

مناجات

گذشت زمان کافران در شقی
که امروز بینی نشان از غوی

زمان بگذرد هم زمان زایدش
چه مردان پاکی زمین آردش

که شمشیر ایمان به دست ولی
امام زمان نوکلی از علی

قیامت کند قامت آراسته
که اهل زمین را به حق خواسته

به نظم آمدش مثنوی معنوی
زبان ولی ناطق آمد قوی

خدایا چه گنجینه دادی مرا
به نظمی کشم آیه ها را خدا

که توفیق دادی به نظمی کشم
زبانم شدی نظم رسمی کشم

تو آمال والی بدانی خدا
به دیدی که شایست رحمت نما

ولی درد دارد که درمان تویی
که جان خواهدش جان جانان تویی

ولی اله بایبوردی

 

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا