🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 کامران عالیان

(ثبت: 227890) خرداد 24, 1399 
کامران عالیان

 

کامران عالیان

کامران عالیان زاده ی ۱۳۵۵ آبادان، شاعر (غزل‌سرا)، مترجم (عربی، انگلیسی)، منتقد ادبی و پژوهشگر (ادبیات مدرن و کلاسیک جهان) و کارمند شرکت نفت بود. در سال ۱۳۹۵ پس از درگذشت استاد محمد شیدا بنا بر وصیت ایشان ریاست انجمن ادبی شیدا به او واگذار شد.

عالیان در دوران کودکی مبتلا به بیماری حاد تنفسی شد و این رنج در طول سال‌ها زندگی همچنان با او همراه بود و با آن دست و پنجه نرم می‌کرد. تا اینکه روز ۱۹ فروردین ۱۳۹۹ بر اثر شدت بیماری در سن ۴۴ درگذشت.

از آثار منتشره شده او می‌توان به «ماه بی‌فروغ» گزیده‌ی اشعار آلفرد تنیسون و آثار در دست چاپ یعنی یک مجموعه غزل و چند مجموعه ترجمه اشاره کرد.

– نمونهٔ اشعار:

– غنچه ی باغ ستاره ها:
خط می‌کشد به روی تمام ترانه‌هام
شاید نمی‌رسند به او عاشقانه‌هام
آنقدر عاشق است که بالا نمی‌رود
خط نگاه ساده‌اش از حدّ شانه‌هام
هر بار در حضور وی، انکار می‌کنند
اندیشه‌ی وجود مرا هم نشانه‌هام
وقتی که می‌نشیند و لبخندهای نرم
می‌بافد از کلاف زمخت بهانه‌هام
پیداست با وجود نجیبش چه می‌کنند
شک‌هام و اشک‌هام و چراهام و چانه‌هام
شمعی که روی بستر من، شعله‌های او
پوشیده در ملافه‌ی سرد شبانه‌هام
آیا به دست باد نخواهد سپرد اگر
جا ماند پاره کاغذی از موریانه‌هام؟

– شعر و هنر:
دیگر همین یکبار شاید در برت باشد
مردی که میشد جای نصف دیگرت باشد
مردی که روزی عهد شد تا نیمه شب‌ها هم
هر وقت گفتی سایه‌ی پشت سرت باشد
نگذاشتی روشن بماند آفتاب اما
تا آسمان آبی‌ترین نیلوفرت باشد
در چشم تو جدی نبود این احتمال تلخ
تا حرف‌های ساده‌ی من باورت باشد
کافی‌ست چشم از من بپوشی احتیاجی نیست
در سینه‌ی داغم نشان خنجرت باشد
ای ساحل نامهربان این آبی مایوس
جرات ندارد بعد از این هم بسترت باشد
هر چند دیر… اما همین تصمیم تکراری
این بار بگذار انتخاب آخرت باشد
آن وقت از نو زندگی کن خاطراتت را
شاید هنوز این شعر لای دفترت باشد.

– آفرينش آدم:
در چشم‌هاي خيس تو عالم، شروع شد
صبح آمد و شكوفه و شبنم، شروع شد
بر صفحهٔ نگاه تو زادند واژه‌هام
و اين غزل، به‌ نام تو محكم، شروع شد
اين قصه از بر آمدن يك رز سفيد
بر شاخه‌هاي ظهر جهنم، شروع شد
ماه از خيال ساكت درياچه، پا گرفت
ابر از غبار خاطرهٔ نم، شروع شد
تصوير توي آينه، يك عمر، سر نداشت
با عشق تو، تكامل من هم، شروع شد
با دست‌هاي گرم تو، خون در رگم دويد
از دنده، آفرينش آدم، شروع شد
اين شعر را فقط به تو تقديم مي‌كنم
چون هرچه شعر با تو برايم، شروع شد.

جمع‌آوری و نگارش:
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا