🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مشرق الانوار نقد

(ثبت: 229481) تیر 27, 1399 
مشرق الانوار نقد

سلام
بر
گرامیانم

گذری بر مضمون شعری با عنوان ” گرمابه لطف”

و
اما

شعر:

گرمابه ی لطف

زخمی از حادثه ها شد پر و بال غزلم.
شد پناهنده به چشم تو غزال غزلم.

دو سه بیتی صله بر دِعْبلِ شعرم بدهی.
می شود قسمتِ من روزیِ سال غزلم.

می برند از غزلم سعدی و حافظ بهره.
گر به مضمون برسد میوه ی کال غزلم.

می شود مدحِ غبارِ قدمِ نوکر تو.
آسمانِ ادب از اوج کمال غزلم.

سر دهد حیِّ علی العشق به هنگام اذان.
روی گلدسته ی دل، بانگِ بلال غزلم.

شده مستِ غزلِ زلف پریشانش باد.
هر که خوانده پی عشقت غزلِ بادا باد.

آمدی تا به کویرم تب باران باشی.
بر خدا محوری ام حجت و برهان باشی.

آمدی تا به رضای تو رضا گشته دلم.
در حجازِ غمِ من کعبه ی ایمان باشی.

برده ام دست به چاقو و ترنجت که بناست.
در خراسان دلم یوسف کنعان باشی.

با دم و باز دمت ساقی صاحب نفسی.
آمدی که تن بی روح مرا جان باشی.

هاتفی گفت که در خانه ی خود مهمانی.
تا زمانی که سرِ سفره ی سلطان باشی.

ریشه در عرش صفا خیزِ خراسان دارم.
من رضایی شده ام تا به تنم جان دارم.

پیر عشقم که نگاه تو جوانم کرده.
پیروی از تو مرا اهل امانم کرده.

رنگ و رو رفته تر از فرش دلم نقشی نیست.
زعفران دمِ تو فرشچیانم کرده.

کرمت بس که زیاد است مرا مشتاقِ.
بر حساب رسیِ سود و زیانم کرده.

سایه ی امن پناهت ازلیُّ و ابدی است.
که مرا آهوی بی جا و مکانم کرده.

رفته لکنت ز کلام از منشِ سلطانیْت.
رخصتت طوطی خوش لحن و بیانم کرده.

بخشش و لطف و کرم، عادت هر روز و شبت.
مهربانی عسلِ نابِ تبسم به لبت.

خاک بودم که بها داده عقیقم کردی.
سالکِ راه خود از عهد عتیقم کردی.

خط به خط با سخن سلسلةُ العشق مرا.
تحتِ امرِ خودتان، اهل طریقم کردی.

دست من را تو به دستان خدا داده ای و.
با خدا یکدل و همراه و رفیقم کردی.

برکه ی معرفتم، راکدِ و آرام ولی.
موج در موج به هر قطره عمیقم کردی.

تا ابد وعده ی ما ساعتِ هشتِ حرمت.
از ازل با خودت اینگونه دقیقم کردی.

دست بر سینه و اشکم پیِ یک عرض سلام.
فطرسی می شود و حامل صدها پیغام.

قطره ام قطره ی در حسرت دریا مانده.
دل بریده ز همه بی کس و تنها مانده.

پشت کردند به من عالم و آدم، اما.
در بساطم حرم و عشق تو آقا مانده.

بار اول که روی شانه ی بابا زده ام.
بر ضریحِ حرمت بوسه، دلم جا مانده.

به سخن باز نکردم لب و حاجت دادی.
بر لبم، صد قسمِ حضرت زهرا مانده.

چشمْ در چشمِ خدا چشم ترم در حرمت.
مستِ گنبد به مناجات تماشا مانده.

تا که اشکم به حرم نقش ارادت زده است.
تار و پودم گره بر عرش سعادت زده است.

تا که نقاره ی دل ذکر تو را می گوید.
کعبه اعرابی و راه حرمت می پوید.

جان مشتاقِ جگر گوشه ی پیغمبرِ عشق.
از حرمْ رایحه ی فاطمه را می بوید.

تشنه ی عشق حسینی دمِ سقا خانه.
آب، از مشکِ ابالفضل علی می جوید.

دژ مستحکمِ توحید کلیدش تویی و.
از دمت لاله ی توحید خدا می روید.

نظرِ بنده نواز تو به گرمابه ی لطف.
چرک یک عمر گناه از بدنم می شوید.

مثل آن پیر دل آزرده ی از نیشابور.
زر شود ظرف وجودم بده لبیک از دور.

جلوی روی خدا آینه برداشته ای.
بین ظلمت علم نور برافراشته ای.

خنده ی باد صبا موج زلال نفست.
سینه را مشرقی از عشقِ خود انباشته ای.

میل گندم که نه با دست کبوترهایت.
در بهشت هوسم بذر خدا کاشته ای.

تا مسیر گره افتاد به دندان، رو کرد.
آستینت، که تو هم معجزه ها داشته ای.

رو سیاهی شده سوغاتیِ هر آمدنم.
حر نبودم تو مرا حر شده پنداشته ای.

باز بر پنجره فولاد پناهنده شدم.
گریه بودم که به لطف نظرت خنده شدم.

با نگاهت فقط از لطف خدا دم زده ای.
زخم ناسور دلم وصله به مرهم زده ای.

باز در دیده پیِ سعی و صفای حرمت.
شعبه ی دیگری از چشمه ی زمزم زده ای.

شُله ی آب و گلم را ز همان روز ازل.
کرده ای نذریِ یا فاطمه و هم زده ای.

کربلایی شده ی یابنِ شَبیبم کردی.
پایِ بغضم که گریزی به مُحَرَّم زده ای.

ماه ذِی القعده ی هر سال، تو با دست خودت.
در حسینیه ی دل، بیرقِ ماتم زده ای.

درد من عشق و فقط، از تو دوا می خواهم.
اربعینی سفرِ کرب و بلا می خواهم.

رسول رشیدی راد(مجتبی)

به مناسبت ۱۱ روز میلاد امام رضا(ع) و ۲۳ذی القعده روز زیارت مخصوصی حضرت

سلام

سرود و سرایشی عالی در شان ومنقبت حضرت رضا علیه السلام و صلوات
که نگارش یافته به قلم زر نگار به بلندای آفتابِ بود
در تاب و پیچش زلف دَرفشانی مشحون معانی بلند
بر بیس امید و مهربانی و تذلل در عبودیتی در مقام و لایت که اس معرفتست وبن مایه بودن در ابیاتی که مثنوی بود
که معنا با لفظ در تعدیل و توازنی بی بدیل می رفت در سلاست و روانی خیلی عالی و مشحون استعارات و تلمیحات که شعر را به وادیهای دیگری در شناخت رهنمون می شد
و این غنای معنی در همبستگی تام لفظ در یک پارچگی شمایل بلند شعر و وحدت رویه درادامه تا ختام شعر رقم موفقی بود از عشق وارادت آمده در رنگین واژگان و حرف ،
خطی از مشرق کشیده تا به مغرب جان که منور می کرد افق جان و نگاه را و هر تلمیح دری بود به بیرونی برای نفس بیشتر و این بر غنای معنی بسی افزون می کرد
و بی حشو حاشیه در این بلندای قیامت قامت
درلب اللباب تاپایان می رفت
و این هنرمندی را دوچندان می کرد و تابناکی سوژه شعر را که خود مشرق الانوار بود دامن به تشعشع شعر در معنی و مضمون عمیقتر می زد
و
این بالا بلند شعر همه زینت بود و درس در تذهیب و نزیین اخلاق که معرفتی بود بس بلند که کار خود درآموزش و هدیه به تربییت بخوبی و رسایی در مقام پیغام پر و پیمان می کرد و از همه مهمتر این عمارت عبارت بلند بر بیس خلوص بسی خودنمایی می کرد و چونان صادق صبح پر تجلیش بر در و دیوار دیده و دل می زد
و
خلاصه خراسانی را رقم معرفت می زد مطلع الانوار را متجلی می کرد این گران ارج پر درر از ژؤفای معانی دل آمده به حضور دیده و بصر
و این نمونه ونمادی از یک سرایش آیینی بود موفق در به آیینی هرچه بیشتر که رقم سرایش نیکو منظر را بر سینه سینای خود می زد
و این نشان از تابش مشرق داشت در شرقی ترین ستاره که شباهنگ دلست از همه ورطه های هول و هراس که آهوان دلتنگ تجلی مهر را آبیاری امید می کرد در چشمان منتظر

این شمه ای بود گذرا در منقبت شعری که گوشه ای از منقبتی که رضایت بخش بود و موفق و مشرقی به تمام معنی که بر دریچه های باز دل ها می تابید
این اقل کلام بود در تفسیر و تبیین بیشتر سزاواریش در مثنوی می رفت شاید در ده ها ورق که نگنجد در حوصله ی کم وقت

احسنت و مرحبا بکم
درودتان
با ارادت

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (4):

نظرها
  1. علی سیاوشی

    تیر 31, 1399

    درود فراوان جناب رشنو گرانمایه . حس و حالی معنوی در بنده ایجاد کردید . دست و قلمتان همچنان توانا و کارا . پاینده باشی بزرگامرد 🌺🌺🌺

  2. محمدعلی رضاپور

    مرداد 1, 1399

    یا امام رضا

    سلام و درود تان🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا