🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آمپول دراماتیک

(ثبت: 268259) اسفند 19, 1402 

 

بر لب آرزویی غمگین
من
هوسی خشک جامانده
دردست التهاب
در بی سرخی خویش
خونین می گشتم
دراین سرای بی منطق سخت
زدگی بود همه اش
غش غلط از یک طرف
خودم را
به باد می دادم
همچون مترسکی
پر از
پارگیهای بی وصله
پالیز می پاییدم
پا روی هزار لیز
بی مزد
در حوصله پرندگان هم نبودم
بی بادبانی
در موجهای سر گردان
رها
به دست بیهودگی
می رقصیدند
برای هیچ
نت نداشتم
ریتمی در کار نبود
ترکیبی از ندانستن پنداشتن
رقصش مزخرف
با‌ بوی زندگی
صد تعفن بود
نون نفی می سرودم
بیشتر
برای خودم
انتها پر بود
از یخ و عبث
هر دو
سراسرم بود
همه اش دراماتیک
غمگن هزار ماهور در من بود
روییده
به فصل
زرد می نوشیدم
از ساغر پاییزان
همه فصول ملس بی رمق
در دست وحشیان قرن
هی در دروغین طرب
کف بخوردم
می دادند
فریاد مرده و هرچه تنک
من فلس می خواستم
نبود
تا جویباران دریایی
هزار نگاه و پرواز
در بی تاب و تبم
خشکش زده
از بی ترنم و فاصد فاصله
فصدم می‌زد به شریان
سقف
پایین تر از قدم بود
بی تعظیم
می خوردم به در و دیوار
کمین
زده بخود
تاکی
جان برون برم
ازین هلاک
ازین معجون مرگ
هی بازیچه ام می کرد
هر روز به یکرنگ
لطفاً
کمی نفس
برای رهایی
از اینهمه حباب
اینهمه آمپول هوا

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا