🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شب پره

(ثبت: 231832) شهریور 31, 1399 
شب پره

 

می خواستم به اشتیاق رویش برگ،
به بالای سرو بُنان این بستان،
باغی بکارم و روی هر درخت عقابی که با جوجه هایش خانه دارد…

می خواستم جشنواره ای بنویسم
و به پیشباز عید،امشب را چراغانی کنم اما…

شبی که گلدسته های رنگینِ لاله با مهتاب راز و نیاز می کرد،
و عطر دعای محبوبه ی شب روی دامن فرشتگان ستاره می ریخت؛
وقتی فاخته با هزارداستان، آهنگِ ترانه داشت،

ناگه چشمانِ باز به موش کور افتاد و شب پره ای از دست آدم به روزگار عالم ریخت!
داغِ شقایق روی جوهر قلم چکید!
دامن واژگانم را به خون کشید،
زمانه تلخ شد و بید بُنی را به جنون کشید!…

می خواستم در آستانه ی باغ،
با گوشواره های رنگ رنگِ چراغ، ریسه ای بکشم و شمشاد و سپیدار را به تاجِ اقاقی،آذین کنم اما…

شبگردی با خدنگِ نفس،به قلب انسانیت شبیخون زد؛
کوردلی نَفَسِ باغ را برید!
انگار به انعکاس دستهای آلوده در آیینه ی “خویش” ایمان نداشت و پژواکِ بیداد را بر صخره های داد ندیده بود!…

اما هنوز پیامبری می شناسم که سحرگاهان از پشت مِنبر کوههای شب زده، گونه های سرد صبح را به سرخاب گرم شفق می بوسد و پیکِ صبا را به عطرِ شاخه پاک مریم، در جامِ تنفسِ مسیح می ریزد و انسانیت را به نویدِ امید، زندگانی دوباره می بخشد!

و هنوز مرغ سحر با صدای رود، به شبهای تارِ دلم چنگ می زند!…

فردا که روز برآمد
چکیده ی تبِ شقایق را روی جمله ی باغ می نویسم و به سرو می گویم:

روزت مبارک باد…

1398/12/16
میلاد حضرت علی( ع)
(روز پدر)

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا