🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نقد و تحلیل یک سروده

(ثبت: 233111) آبان 11, 1399 
نقد و تحلیل یک سروده

 

سلام

بر گرامیانم

نقد و تحلیلی بر سروده ی ” من از کجا میایم ” اثر دانیال فرهادی

و

شعر :

من از کجا میایم!

من از کجا میایم
سبد های بخشش خالی اند
صداقت
در گور واژ ها
حروف ضربی می کارد
و رشته های آبی رگ های گردن معشوقه من
با خزه های دریا جفت شده اند

زمان گذشت

و چهار پایه ی حیات بی تعادل
آزار دهنده است

انسان پوچ
چراغ راهنما را شب روشن نمی کند
و بوق اتومبیل ش را به اعصاب
کودکی ش وصل کرده است

انسان پوچ
هر شب در خواب راه می رود

من از کجا میایم
که آفتاب فقط نیمی از صورتم را روشن کرده است

من از کجا میایم
که دیوار اتاقم از پوستر های لعنت زده پوشیده است

و مرگ
به گهواره های کودکی تکیه داده است

سلام
به صورت های بی نقاب
سلام
به تک درخت سیب
سلام به عزیمت یک سیب
از شاخه به دست های من
و عزیمت دوباره ش
از دست های من به غرابت تنهایی

سلام
به ایمان های نمایان
در فیروزه های انگشتری

این کیست
که با ساز های بادی
علف ها را به رقص در آورده است

من از کجا میایم
که در اوج جوانی
با مردگان هفت هزار ساله هم پیاله ام

دانیال فریادی

و اما نقد شعر :

این سرود را
اول ویرایش می کنم حتی نگارش هم باید مدّ توجه باشد
چون بی توجهی به قواعد نگارشی زبان در ما عادت بد نویسی وحتی غلط نویسی را دامن می زند
صرف نظر از محتوای این شعر فعلا ویرایشش در اولویتست چون مقداری می تواند با حفظ مضامین کوتاه تر و بقولی جمع وجور تر بشود یعنی همان “ایجاز “که تمر کز معنی در الفاظ کمست
و این باید به تدریج در شاخصه ی شعری متجلی بشود
حروف و کلمات مترسک که هیچ افزونی ندارند برای شعر بی فایده ومزاحم شعرند
چون ذهن مخاطب را به بازی می گیرند واز اصل توجه به نقاط ثقل شعر باز می دارند
و
اما حشو که منجر به تطویل شعر می شود که در واقع دو آفت بزرگ را به شعر اضافه می کند ” حشو و اطناب”
و
اینک شعر ویرایش شده :

از کجا می آیم؟
سبد های بخشش خالی اند
صداقت
در گور واژ ها
حروف ضربی می کارد
و
رشته های آبی رگ های گردن معشوقه ی من
با خزه های دریا جفت شده اند

زمان گذشت
چهار پایه ی حیات بی تعادل
آزار دهنده ست
“انسان پوچ”
چراغ راهنما را شب روشن نمی کند
بوق اتومبیل ش را به اعصاب
کودکی ش وصل کرده ست
هر شب در خواب راه می رود
از کجا می آیم؟
آفتاب فقط نیمی از صورتم را روشن کرده است
از کجا می آیم
دیوار اتاقم از پوستر های لعنت زده پوشیده است
مرگ
به گهواره های کودکی تکیه داده ست
سلام
به صورت های بی نقاب
به تک درخت سیب
به عزیمت یک سیب
از شاخه به دست های من
و دوباره ش
به غرابت تنهایی
سلام
به ایمان های نمایان
در فیروزه های انگشتری
این کیست؟
با ساز های بادی
علف ها را به رقص در آورده ست
از کجا می آیم؟
در اوج جوانی
با مردگان هفت هزار ساله هم پیاله ام!

وبدین تر تیب هیچ معنی ومضمونی با اینهمه حذف از شعرکم نشد
و
علاو ه تکرار هم بر طرف شد
” تکرار و حشو و اطناب ”
سه درد آمده به یکبار به قول معروف
این فرمت باید درست باشد مهمست هر حرکتی در شعر معنی دارد و باید داشته باشد
این عیوب شعر را بهم می ریزد و اهداف شعر گم می شوند در لابلای این زیادی های بی ربط
قبل از ورود به محتوای این سرود ه
باید عرض کنم این چند مورد که بیان شد ” حشو وتکرار و اطناب ” و این ویرایش اصل وپایه سرایشست اصلا قاموس شعر در فرمت نشان داده شده وفرم حتی محتوارا شکل می دهد
و
اما شعر صورتی از رخداد ها ورفتارها را در اجتماع بیا ن می کرد در عباراتی در کسوت ادبی که خوب بودند ودر کنایاتی بیان شده که شعر در این موارد موفق بود وپیام خودش را به مخاطب نسبتا انتقال می داد از شرو ع که خوب بود با یک سووال که موارد ی که در شعر آورده شده را به نقد
وبه نو عی به چالش وجوابگویی می کشید شروع دراین بود که بخشش نیست وصداقت در گور واژه ها مقبور شده ، حال آن صربی که کتابها را شاید مورد نظر داردوالبته صربی معنی ایهامی دیگری را در بر دارد که موردنظر نیست در شعر
ورشته های …الی من
که بزعمم رشته و یا رگهای گردن یکیشون کافی بود ودیگری مقدار ی حشو محسوبست ویعنی این رنگ و رونق آبی رنگ به زردی و پژ مردگی گراییده و حتی این اندیشه را هم مورد نظر قرار داده و به ذهن می آورد در یک تشبیه که این تشبیه وجه شبه مشبه با خزه های دریا شاید زیاد ملموس نبود
واین “نزدیک “شدن هم کار تشبیه را در آن شباهت تخفیف می دادودرین عبارت بلند تتابع اضافات بود که دریافت مضمون را درآن دیر یاب می کرد
و ” چهار پایه حیات “هم ترکیب خوبیست که حالا این اولین بار چهار عنصر را به یاد می آورد و چهار پایه مقداری هم تعادل را به ذهن می رساند ودیگر حتی زندگی حیوانی را هم متبادر می ساز د
و زندگی انسا ن بی ثبات شده ونامتعادل و
دیگر بند:
که خود با همه ی سادگی حرف داشت در انتقاد از رفتارهای روز و خوب بود :

انسان پوچ چراغ راهنما را شب روشن نمی کند
و بوق اتومبیل ش را به اعصاب کودکی ش وصل کرده است که انسان بیهوده وتوخالی شده وجالب بود و چراغ راهنما …. که هیچگونه سمتی را نشان نداده که یعنی به قول معروف در این تاریکی راه نه راهنماست ونه خودش هم می داند به کجا می رود وخوب بود این مضمون سر در گمی را می رساند وکنایتی بود درست
وایجاد سروصدا کرده ومزاحمتهای کودکانه وکلا یک نوع عقب گرد غلط را متبادر می کرد وخوب بود
و
دیگر بند :
من از کجا میایم که آفتاب فقط نیمی از صورتم را روشن کرده است من از کجا میایم که دیوار اتاقم از پوستر های لعنت زده پوشیده است و مرگ به گهواره های کودکی تکیه داده است
که این عبارت بند بر گردان ” من کجا میایم ”
که ریتمش خوب بود وبه نوشته ها وبند ها پیوند می داد گرچه این دو بند برگردان یکیش زیادی بود
و” نیمی از صورت مرا … “که نیمی از من روشنست و ظاهرم ولی نیمه ی پنهانم اینطور نیست
و این ظاهر سازی را به ذهن می آورد واین پوسترها بر درو دیوار اطاق ومحل
که مورد بیزاریست یعنی نوعی انزجار از محیط
وضمنا ” مرگ به … “این کنایتیست از اینکه از اول مرده بودم واین مرگ همزاد کودکیم بود
و
بند بعد:
که با سلام اغازیده شده که آنروی سکه ی شعر از اینجا شروع شده که یک نمونه:

سلام بر بی نقاب بودن که بی ریایی را مورد پسند بود ونفرت از چند چهرگی که خوب بود
وسیب که از صدق درخت به دست می آمد و علامت دوستی وارمغان وهدیه بود وبخشش به نوعی و منهم با دیگران این کارو می کردم یعنی بخشندگی را و یا هدیه به طبیعت را نیز در بر داشت وباز گشتش به طبیعت این مضمون بزعمم
و
“سلام به ایمانهای نمایان… ”
که با روشنی راه رابیان می کرد وصداقت را به نوعی می ستود و
فیروزه که نماد آسمانی بودنست باز مورد ستایش واقع گردیده و
دیگر بند :
این کیست
که با ساز های بادی علف ها را به رقص در آورده است این کیست …
اینهم عبارتی دوپهلو می توانست باشد که رقصاندن با سر انگشت باد بود
ودیگر گرداننده غیبی که با توجه به عبارات قبل ، گرداننده اصلی با نظر مساعدست که شادی آفرین ومسرت آورست
من از کجا میایم
که در اوج جوانی با مردگان هفت هزار ساله هم پیاله ام
و
در پایان که من در جوانی احساس پیری می کنم
و
با آن سوال اصلی بیت بر گردان در واقع بی پایان شعر به انتهای خود می رسد
اما
سووال همچنان باقیست و این خیلی خوب بود
این پایان بخشی
وباز می تواند مطلبی باشد این پایان در تعریض که من سروکارم با چه کسانی افتاده دراینجوانی
و
شعر موفق بود اما ” آفات حشو تکرار و اطناب در آن ملموس بود ” در ادبییت خوب بود
مقداری در دریافت مضمونها پیچش وجود داشت و دیریابی مضامین این بود که کد و آدرس دریافت در شعر کم بود
وشعر روبه پایان هم رو به سادگی و معمول شدن می رفت
واین یکی از عوارض طولانی کردن شعرست
در واقع شعر دو روی داشت و در دومنطقه ی زبانی ومضمون آفرینی حادث می شد ومهمتر این کوچه وآن کوچه رفتن در شعر و به حاشیه رفتن ، شعر را در غبار ابهام می برد واساس شعر از دست می رود
ومخاطب را دچار کوچه های بن بست وبی پیوند می کند
و
شعر در فقدان سلاست بود و عدم توازن در ارتباط های زبانی ومعنایی در عمود شعر
وحتی در بعض موارد در عرض دچار عدم ارتباط بود

با ارادت

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (5):

نظرها
  1. دانیال فریادی

    آبان 12, 1399

    با سپاس از استاد گرامی

    و تشکر از نقد اموزنده وبجا استاد گرامی

    و سپاس مجدد از اینکه وقت گرانهای خویش را در نقد شعر من صرف نمودید

    سلامت باشید شاد🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌺🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا