🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 چهار گناه من در برابر یک گناه او

(ثبت: 239222) خرداد 1, 1400 
چهار گناه من در برابر یک گناه او

 

خوشحالم که امشب مشق هایم را زود تمام کردم. الان دارم از پنجره اتاق مان به آسمان می نگرم
لباس های شسته روی طناب رخت در باد در حال رقصند.
من به آینده مثبت نگاه می کنم
ولی من فکر می کنم
هر شب برای گناه هایمان باید از خدا طلب بخشش کنیم
من فکر می کنم
مأمور خدا هر شب از سوارخ کلید در دارد مرا می پایید!
باید امشب تا خوابم نبرده است اعتراف کنم
خوب زمانیست
همه در خوابند!
امروز من چهار گناه انجام دادم
اول صبحی پیرمردی که از من طلب یک نان سنگگ کرد
گفتم
پول ندارم
به خدا مدرسه ام دیر شده است!
در کوچه پسری که توپ ش جلوی پایم افتاد!
توپ ش را برایش پرت نکردم
عجله داشتم!
مدرسه ام دیر شده بود
دم مترو سربازی که بلیط مترو نداشت
من تنها بلیط م را به او ندادم تا با خیال راحت داخل شود
زیرا خودم بیرون می ماندم!
و اخرین گناه م این است که بر روی پله برقی در حال حرکت دویدم در حالی می دانستم شاید به پله برقی خسارت وارد شود
ببخشید خدای خودم
چون عجله داشتم
می ترسیدم دیر به مدرسه برسم
به خدا قسم که امروز فقط همین کار گناه را انجام دادام
کم کم خواب داشت به چشمانم چیره می شد که چشم م در زیر نور ماه به روزنامه ای که مادرم به شیشه شکسته پنجره خونه مان چسبانده بود افتاد!
درشت نوشته بود
پدری پسر کارگردانش را به خاطره مجرد ماندن قطعه قطعه کرد!!؟
از ترس زبان م بند آمد. من هم دوست دارم در بزرگی کارگردان بشوم
به پدرم که از خستگی در خواب ناله می کرد نگاه می کردم
با خودم گفتم حتما باید زود زود ازدواج کنم
شاید همه مشکلات ما از مجرد ماندن آدم هاست!
با خودم گفتم این چهار گناه من در برابر این یک گناه قابل مقایسه است!
فکر کنم فردا
باید از آقا معلم بپرسم!!!!!

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا