🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
– داری چه کار میکنی؟
– دارم مینویسم
– شعر مینویسی؟
– نه، تاریخ!
– چه تاریخی؟
– تاریخ تختها و توالتها
– تختها و توالتها. تختها و توالتها. تختها و توالتها … فهمیدم.خوابیدن و خوردن؟ داری تاریخ “مصرف” را مینویسی؟
– بله . و نه .
– تختها و توالتها. تختها و توالتها… این بار فکر کنم فهمیدم داری تاریخ “هوا و هوس” را مینویسی.
– خب. این هم نوعی شهوت است. پس باز هم نه و بله!
– راهنمایی کن.
– دارم تاریخ تختنشینان را می نویسم.
– قدرت و فروپاشی!
– دقیقا
– کمی برایم میخوانی؟
– از کدام فصل؟
– فصل فاجعه
– پوستهای خشک شده،
استخوانهای پوسیده،
خلطهای خونی
آن روز، سقفها اجساد را ترک کردند
آن پسر را میبینی
که گوشش را گاز گرفتهام؟
یا آنیکی،
که تمام رگهایش را در زبانش بالا آوردهام
یا اینیکی که آب را
قطره قطره به چشمانش شلیک کردهام…
– ولی این شعر است
– شعری در کار نیست. همهاش تاریخ.
– اینها را که جدی نگفتی؟
– گازهای زرد
جای تمام دندانها و برفها میدرخشند
– یعنی چه؟
– برای من فرقی نمیکرد
تنها نگینهای آبی و سبز مهم بود
درخشان بر انگشتر پادشاهیم
– الان چه؟
– راستش گاهی به آن پاها فکر میکنم که در صحرا پیدایش کردند
– پای که بود؟
– یک مهاجر یا شاید هم یک سرباز … تو از شیمی چیزی میدانی؟
– شیمیایی؟
– نه. منظورم تجزیه است چرا دنبال بدن من نمیگشتند؟
– انگشترت با نگین هایش داخل یک کیسه است
– کجا؟
– در موزهی عمومی طبیعت تاریخ، درست در ویترینِ روبروی همان پا.
– دربارهی من هم چیزی نوشته اند یا دربارهی آن روزها؟
– فقط یک جمله: آن روز مردم فهمیدند که “هیچ نوری نیست” یعنی “باید نوری باشد”. تو هم چیزی نوشتی؟
– من؟ نوشتم:
تاریکی
از بازتاب برفها
آغاز شد.
#فریبا_نوری
سوم مرداد چهارصد
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (10):
مرداد 7, 1400
سلام و احترام استاد بانوی ارجمند ادبیات
این مطلب ارزشمندتان یاد آور لزوم پرداختن به سایر روش ها و تکنیک های کلامی و نوشتاری در کنار شعر است در این ساخت موفق ” شعر “” داستانک”” گزارشی یا” برشی” از” رمان” زندگی با نگاهی فلسفی در اجرایی دراماتیک تلفیق گردیده است :
…
(– شعری در کار نیست. همهاش تاریخ.
– اینها را که جدی نگفتی؟
– گازهای زرد
جای تمام دندانها و برفها میدرخشند
– یعنی چه؟
– برای من فرقی نمیکرد
تنها نگینهای آبی و سبز مهم بود
درخشان بر انگشتر پادشاهیم
– الان چه؟
– راستش گاهی به آن پاها فکر میکنم که در صحرا پیدایش کردند
– پای که بود؟
– یک مهاجر یا شاید هم یک سرباز … تو از شیمی چیزی میدانی؟
– شیمیایی؟
– نه. منظورم تجزیه است چرا دنبال بدن من نمیگشتند؟
– انگشترت با نگین هایش داخل یک کیسه است
– کجا؟
– در موزهی عمومی طبیعت تاریخ، درست در ویترینِ روبروی همان پا.
فریبا نوری )
بی هیچ ادعا در فرم یا سبک خاص( از سوی نگارنده ی مطلب ) شاهد رویکردی بدیع در خلق محتوای ادبی هستیم فارغ از قیاس شخصیت های ادبی نام آوران تاریخ ادبیات پیوسته یک نقطه اشتراک خوش رنگ یا به تعبیری خونرنگ داشته اند: زبان سرخ که عبارت از شهامت نویسندگی است :
(– دربارهی من هم چیزی نوشته اند یا دربارهی آن روزها؟
(– فقط یک جمله: آن روز مردم فهمیدند که “هیچ نوری نیست” یعنی “باید نوری باشد”. تو هم چیزی نوشتی؟
– من؟ نوشتم:
تاریکی
از بازتاب برفها
آغاز شد.
#فریبا_نوری)
سوم مرداد چهارصد
هزاران درود و تمجید . پیروز و پاینده
پاسخ
مرداد 7, 1400
سلام جناب یزدانی گرانقدر
سپاس بسیار از مهر حضورتان
و سپاسی بیشتر از مکث و تاملی که بر این کار داشتید
فارغ از این که کار چقدر موفق است، حقیقتا نوشتن این کار برای من عرق ریزان داشت و نفسگیر بود و یک ماه کامل روی مو به موی آن وقت گذاشتم. تمام تئوری های قدرت و گفتمان قدرت را مد نظر قرار دادم و سطرها را بارها و بارها بازنگری و بازنویسی کردم تا هم شخصیت پردازی و طراحی کلی صحنه در دل خود دیالوگ ها انجام شود و هم اندیشه و فلسفه ی پشت کار دقیقا در نقطه تلاقی معرفت شناختی فردی و اجتماعی در رابطه با قدرت و فروپاشی شکل گیرد.
– و غم مخور،
که چون ظلمتِ فراقِ آن روشنی
دراز شد،
نور نیز دراز شد:
ظلمتِ کوتاه، روشنیِ کوتاه؛ ظلمتِ دراز، روشنیِ دراز… (شمس تبریزی)
– بنما تو لعل روشنت بر کوری هر ظلمتی
تا بر سر سنگیندلان از عرش بارد سنگها (مولانا)
حال چقدر موفق بوده ام دقیقا نمی دانم اما بسیار خوشحالم که مورد توجه و تامل و دقت نظر همیشگی شما قرار گرفت.
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مرداد 9, 1400
درودها فراوان
بانوی بزرگ شعر
عالی و ارزنده و هدفمند
مرحبا به همه ی شعر و نامگذاری که در دو کلمه پر ایهام همه ی مضامین را
از شعر در خود جاداده و عالی بود
و بنوعی لف و نشری محسوب بود در معنی که تمامت معانی و مضامین را با کنکاش از این دو واژه می توان دریافت
و
دستمریزاد
و جز این نیست
بجا و به هنگام و مغتنمست این شعر در کنایات و ادبییتی در خور با بافتی از شعریت و شعور معجونی را درر بار سروده در تنبه و تلنگر
بر صحیفه ی روزگار
با ارادت
پاسخ
اسفند 11, 1400
درودها خانم نوری و واقعا دستمریزاد.
بامید روزی که انگشتر تمامی خون آشامان با نگینهایشان در کیسه ای جمع و به موزه خاک سپرده شوند و انسانهای بی گناه از آزادیهای خدا دادی متنعم شوند.
🌷🌷🌷
پاسخ
اسفند 11, 1400
درود و سپاس فراوان جناب یگانه گرانقدر
امید که امیدتان به زودی زود محقق شود
🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
بستن فرم