🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رفتار شناسی ساختارِکلمات در بافتارِکلام

(ثبت: 251053) شهریور 22, 1401 
رفتار شناسی ساختارِکلمات در بافتارِکلام

 

آوارگی حروف
و این کلمات
که
به هر جای آن ها که دست می زنی
دست خورده اند. «پاپی»

1-رهیافتی درساختار کلمات و دریافتی در بافتارکلام: رفتار به معنی آن پاسخی است که ارگانیسم بدنِ شما دردو قالبِ زبانِ بدن و زبانِ گفتار و نوشتار از خود نسبتِ به انگیزه های بیرونی ودرجوانبی درونی نشان می¬دهد. می¬تواند واکنشی باشد که برپایه ی یکسری کنش ها به وجود می¬آید. به دیگربیان، نوعی واکنش است که دربرابر یک عمل یا کنش بیرونی از موجودِ زنده سر می¬زند. رفتارِ خودش را به وسیله ی زبان به تصویر می¬کشد. رفتارمی تواند دراشکالِ متعدد و حتا متفاوتی خودش را به نمایش بگذارد. بستگی به نوع کنش ها دارد و درواقع هر عملی یک عکس العمل را به دنبال دارد. به عنوان مثال: اگرجامعه با شما رفتاری تند داشته باشد درواقع پاسخ شما نیز رفتاری متقابلا” تند است و اگر رفتار طرفِ مقابل خوشایند و ملایم باشد شما نیز رفتاری متقابل را به منصه ی ظهور می¬رسانید. رفتاردرانسان به مراتب مهم تر وکارآمدترو حتا پیچیده تر از سایر موجودات خودش را نمایان می¬سازد و شاید دلیل عمده این باشد که پیچیدگی فرآیندهای ذهنی انسان گسترده تر و درهم فرو رفته تر می باشد که این پیچیدگی ها و فنون ِرفتاری روی هم رفته موضوع دانش ِروانشناسی را تشکیل می دهند. روان شناسی علمی است که به شناختِ روح و روان و رفتار افراد می¬پردازد و کارش شناسایی رفتار و روان آدم هاست. روان شناس دو نوع رفتار را شناسایی می¬کند: یکی روانِ فرد است که بایستی با مشاهده و مشاوره ی لازم این روان روانکاوی شود و دو دیگر، درمانِ روانِ فرد می-باشد . بدین حالت که بعد از روانکاوی بایستی روح و روانِ مریض درمان شود که به آن روان درمانی می گویند. درمانِ روان و رفتار افراد به سهولت قابلِ انجام نیست بلکه نیاز به یک پروسه زمانی دارد. نامگذاری بر روی حالات گوناگون افراد و طبقه بندی حالات ِ افراد یکی از مهم ترین متدهایی است که روان شناس درنوع ِ روانکاوی و روان درمانی خود می بایست اعمال¬می¬کند. یک حرکتِ متقابل است که برای همسو شدن با فراد مقابل یا تقابلِ با آن به وجود می¬آید. دیالوگ یا هم پرسی از طریقِ تراوشِ رفتارها به وجود می¬آید. اغلب ِانسان ها برای برقراری ارتباط از طریق نوع رفتارها وارد تعامل می¬شوند. رفتار می¬تواند به عنوان مفهومی فراگیر خودش را دربطن جامعه به تصویر بکشد به طوری که دربرگیرنده ی حرکاتی از قبیل : «گفتار، کردار، پندار، باورداشت ، موضع گیری، اظهار نظر، عقیده، انتخاب، نگرش، برداشت، هدف گذاری، تصمیم گیری و مواردی از این قبیل است . بدین حال که افراد برای برقراری ارتباط از یکسری حرکاتی بهره مند می شوند تا که بتوانند به یک گفتگو دست یابند. مثلن درجهتِ تعامل نوعی عقیده را درکلام خود لحاظ می کنند یا که نگرشی خاص را ترسیم می¬نمایند و یا این که دارای نوعی پنداروکردار یاموضع گیری خاصی اند. رفتاربدونِ گفتار عقیم و بی معناست و یا رفتاربدونِ کردار و یا عقیده بی حاصل است . هر رفتاری باید از یک درون مایه برخوردار باشد تا که بتواند از طریقِ این درون مایه به جامعه هدفِ خود دست یابد. رفتار شناسی به معنی شناختِ رفتارهاست . رفتارهای هرکسی براساسِ بافتِ زبانی و ساختِ فکری – اجتماعی اش تعیین می¬شوند. اگر شما یک فردِ تندخو یا بد اخلاق باشید مثلن زبانِ شما همین حالات معنایی را درجامعه به نمایش بگذارداغلبِ رفتارها براساسِ نوع تیپ و شخصیّت آدم ها قابلِ شناسایی است و از جانبی طبقات اجتماعی و فرهنگی نیز خود عاملی است که رفتارها را می¬تواند تعیین¬کند. طبقات اجتماعی نوعِ رفتارها را دسته بندی می¬کند و افراد را درهمین قالب ها به جامعه معرفی می¬نماید. رفتارها تا معرفی نشوند قابلِ تعریف نیستندو زبان مهم ترین مُعرِف رفتارهاست که این زبان نیز دراشکال وگونه های زبانی متعددی درصددآن است تا که این رفتارها را معرفی نماید. از دو یا چند حرف کلمه به وجود می¬آید و کلام جمع کلمه می باشد. معنی لفظی کلام آن است که شما بتوانید با چیدمانِ چند کلمه یک مفهومِ صحیح و پرمعنا را به جامعه منتقل کنید. کلام با کلمات به وجود می آید و به معنی سخن و حرف نیز به کار رفته است . کلام نوعی سحن گفتن است که درون مایه ی این سخن می تواند معنوی و عرفانی یا فلسفی باشد. کلامیّت درکلام مهم ترین چیزی است که فرددرسخنِ خود به کار می¬گیرد . بدین منوال که سخنور یا سخندان بایستی در چیدمان ِکلمات بسیار ماهر باشد . فردِ متکلم بایستی مُسلطِ به سخن وری و فنِ سخن باشد و به مانند یک معمار بتواند خشت های یک دیوار را یکی پس ازدیگری به خوبی درساختارِ دیوار بکارگیرد. زیاد حرف زدن و زیبا نوشتن با استفاده و بهره گیری از کلمات نوعی ایجادِ کلامیّت درکلام است . بازی با کلمات در جهتِ ابداعِ مفاهیمی بکر و سازنده کارِ متکلم است . متکلم کسی است که کلامی جدید و کارآمد را ابداع می¬کند. مبدعِ کلمات را ، سخن ور و سخن دان می¬گویند. با این تعابیر درمی یابیم که رفتار شناسی ساختارِ کلمات در بافتار کلام می¬تواند بسیار مهم و کارساز باشد. کلام به دو نوع تقسیم می¬شود: یکی کلامِ زبانی است و دو دیگر، کلام ِنوشتاری است. یک نویسنده یا شاعردو نوع زبان را درجامعه به تصویر می¬کشد. یکی زبانِ گفتاری است که درقالبِ گفتار و به صورتِ شفاهی عنوان می¬شود و آن دیگر ، زبانِ نوشتار است که این نوشتار از طریقِ زبانِ قلم به وجود می¬آید. اندیشیدنِ درنوشتار به مراتب بیشتر و با اهمیِت تر ازگفتار است زیرا که فردِ مُفکر زمانِ بیشتری را برای تولید نوشتار دراختیار دارد. در زبانِ گفتار نویسنده یا شاعر تقریبن حالتی فی البداهه دارد اما در زبانِ نوشتار از حالتِ «ارتجال» بیشتر بهره می¬جوید. هرکلامی که خلق می شود ریشه درکلمات دارد. کلام وابسته و همبسته به کلمات است. زبانِ¬کلام با مفاهیمِ کلمات شکل می¬گیرد. هرکلمه ای نیازِ به رفتارشناسی دارد تا که ما بتوانیم با حالات وحرکات علمی و عملی این کلمه آشنایی پیدا کنیم. کلامیّت درهرکلامی با ابزاری چون کلمات شکل و شمایل می¬گیرد. کلمات تعیین کننده ی اندیشه ی هر اندیشنده محسوب می¬شوند . اندیشنده وقتی درجهان هستی و جهانِ طبیعت وجهانِ معنا غور می¬شود درواقع این اندیشگی ها خودشان را درقالب ِکلمه یا کلمات به نمایش می¬گذارند. مثلن وقتی شما می¬خواهید یک شعر را خلق کنید مفاهیم این شعر ابتدا درذهن شما شکل می¬گیرد و من بعد درقالب واژِگانی به وسیله ی زبان بیان می¬شود. در نشانه های طبیعی و اجتماعی ابتدا مفاهیم خلق می شوند و بعد از آن زبان است که شکل می¬گیرد و زبان هم توسطِ کلمات خودش را نمایان می سازد. ساختار کلمات زمانی شکل می گیرد که شاعر بتواند کلامیّت درکلام را دربطن ِکلمات جستجو و کشف نماید. هر کلمه ای دنیایی آکنده از مفاهیم است که کارِ نویسنده یا شاعر کشفِ مفاهیم دربطنِ این کلمات می¬باشد. نوعِ کلمات درشعرِ شاعردرواقع نوعِ کلام شعر را شکل می¬دهند. برای این که بتوانیم شعرِ یک شاعر یا نثرِ یک نویسنده را رفتار شناسی¬کنیم این مهم نیازِ به واکاوی شخصیّت و روانکاوی فکر و زبان و فرهنگ شاعر را می¬طلبد. بدین حال که بدونِ واکاوی زبان ِشاعر نمی¬توانید به رفتارهای شاعر درشعر دست یابید. خالقِ یک متن نویسنده است و این نویسنده می¬تواند دراشکالِ متعدد و متنوعی خود را درمتن نشان دهد. متن نوعی نوشتار است که این نوشتار می¬توان قائمِ به ذاتِ خویش باشد و یا از سرشت و جوهره ا ی جوهر مند برخوردار باشد. متن را می¬توان به قلمی تشبیه نمود که دارای جوهر است. قلم بدونِ جوهر کاربردی ندارد . بنابراین برای شناختِ هر چه بیشتر ازمتن بایستی سرشت و جوهره ی متن را پیدا و دریافت کرد. هر متنی نیازِ به کلام دارد و کلامیّتِ درکلام خود نشانگرِ متن است . متن درمقابلِ حاشیه و هامش آمده است و در واقع به معنای دربطن بودن نیست بلکه به مفهومِ دربطنِ بطنِ یک موضوع به شمار می¬رود. ساختار کلمات با شخصیّت نویسنده درارتیاطِ عمیق و عتیقی اند به طوری که نوع تیپ و شخصیّت نویسنده بافتارکلام را تشکیل می¬دهند. به عنوانِ مثال: شما وقتی به نوعِ شخصیّت نویسنده پی ببریددرواقع به نوع کلام و متن آن هم دست یافته اید. مثال: اگر یک نویسنده دارای شخصیّتی اسکیزوئید یا فوبیا باشد درزبان قلم آن نیز چنین مؤلفه هایی یافت می¬شود. بافتارِکلامِ یک شعر می¬تواند از بافتاری پارانویا بهره مند شده باشد یا که خودشیفتگی درکلامِ شاعر مشاهده شود. بنابراین رفتارشناسی ساختار ِکلمات با نوع تیپ و شخصیّت افراد نیز قابلِ فهم ودرک است. به متنِ ذیل از ارنستوچگوارا توجه کنید:
مردمانِ شهر برای آزادی تابوت ساختند
و برای عشق مرز
غافل از این که
نه آزادی درتابوت جای می¬گیرد
و نه عشق مرز می¬شناسد.
نویسنده ی این متن به دنبالِ ترویجِ «فرهنگِ بیداری» است . او با قلمی آزادیخواه به جنگِ با دیکتاتوری می¬رود و برای این کار نیازِ به بیداری مردم دارد . مهم ترین پیامِ نویسنده به جامعه بیداری است و می¬خواهد درکلامِ خود کلامیّت بیداری و رهایی را درقالبی هنری به تصویر بکشد تا که شاید جامعه به خودباوری خویش برگردد. او برای دو واژه ی آزادی و عشق قفس و مرز را بی معنا می¬داند و معتقد است که اگر جامعه آزادی را خوب بفهمد و عشق را به خوبی تجربه کند درواقع چیزی به نامِ بردگی و قفس بی معناست.
به احترام آزادی
یک دقیقه سکوت کردیم
اما خوابمان برد!
باز نویسنده دغدغه ی آزادی را دارد و می¬خواهد با ساختارِ کلمات به یک بافتار کلام برسد تا که شاید این بافتارِ کلام ناجی جامعه باشد. او برای نیل به آزادی حتا یک دقیقه سکوت را هم برنمی¬تابد بلکه فریادی از جنسِ آزادی را تجویز می¬کند و می¬خواهد این را بگوید که برای رسیدن به آزادی باید آکنده از فریاد بود و فریاد است که آزادی را خلق می¬کند.
سلام جناب آزادی
سلام
کمی بیشتر اززیاد
مسرورم از سُرور ِ«سروِ» شما.
«پاپی»
نگارنده به آزادی سلام می¬رساند و درخت ِسرو را که نمادی ازآزادی و آزادگی¬درهمه ی فصول است را یکی از ویژگی های خودِ آزادی می¬داند. او آزاداندیش واقعی را کسی می¬داند که ازصفات درخت سرو برخوردارباشد.
بافتارِکلام دریک متن می¬تواند درچند حالتِ متفاوت خود را به نمایش بگذارد. نخست : حالتی است که خودِ نویسنده ِمتن آن را درجامعه تجربه کرده است و درواقع راوی خودِ نویسنده است. دوم: ممکن است که یکی از کلمات درشعر را به عنوانِ راوی انتخاب کند وخودش درشعرغایب باشد و سوم : گفتگویی چند جانبه است که نویسنده دربین کلمات ( یا اشخاصِ یا اشیاءِ در شعر) برقرار می¬کند وگاهی هم خودش دراین گفتگو حاضرِ غایب است . برای این که به رفتار شناسی کلامِ نویسنده پی ببریم و شاخصه ها و شاکله های مهمِ زبانی و فرهنگی را درمتن پیدا کنیم نیاز است که ابتدا شخصیّت فردی- شخصی نویسنده را مطالعه نمائیم و دو دیگر، پی بردن تفکر، تصور و عقیده و باورداشتِ نویسنده است و سه دیگر، پی بردن به بافتِ اجتماعی شخصیّت نویسنده می¬باشد که این بافتِ اجتماعی چگونه به یک ساختِ فکری- فرهنگی درجامعه دست یافته است . مثلن : نوع اظهارِ نظر و یا نگرشی که نویسنده درمتن لحاظ می¬کند را بایستی وارسی¬کرد و به شناختی عمیق و وسیع ازآن دست یافت. علاوه براین که پی بردن به گفتار یا کردار نویسنده و یا برداشت و پنداشت و نوعِ تصمیمی که درمتن اقتباس کرده است نیز بسیار مهم و کارآمد است . شناخت از پایه های فکری نویسنده براساسِ شناخت از سایه های رفتاری نویسنده به دست می¬آید و بی تردید خواننده باید این سایه ها رادرمتن پیدا کند. مثال: چه نوع اظهار نظری را دربافتِ متن درنظردارد و به چه عقایدی پایبند است و از کدام پارادایم ِفکری تزریق می¬کند و منِ فردی خودش به چه اندازه در متن حاکم است. آیا زبانِ دمکراسی درشعرش وجود دارد؟ چه کلماتی رادر جهتِ نیلِ به ساختارِکلام درشعر یا نثر و غیره گزینش کرده است ؟ درچه زمانی زیسته و با چه مکانی درارتباط و سر وکار داشته است؟ با چه کلماتی همگِن و همزبان است وبا چه کلماتی اغیار می باشد.؟ رفتار هر نویسنده ای به عنوانِ یک اصولِ فکری است که این اصولِ فکری درانتخاب کلمات مختاراست. مثلن یک شخصیّت آزادیخواه هرگز تن به گزینش کلماتی دیکتاتور مآبانه درشعرش نمی¬دهد. حتا ممکن است که دو تا نویسنده در متن ِخود از یک تفکر به مانند مارکسیسم تبعیّت نمایند اما روش و عقاید متفاوت باشد. به طوری که یکی از آن ها اعتقاد به مارکسیستِ لنینیسم دارد و آن دیگر مارکسیستی سوسیالیست است و یا از تفکرات وتصورات استالین درشعرش مُستفاد شده است. ساختار ِکلمات درشعر بیانگر ِآن است که این کلمات مختصِ به یک تفکر یا تصور و عقیده اند و حتا نگرش ها و روشها نیز مشخص و مدون است. بنابراین رفتار یک نویسنده دریک متن بستگی به نوع کلمات دارد که درمتن انتخاب می¬کند. دریک «متن» سه نوع «من» را می¬توان جستجو کرد: یکی من برای نگرش هاست که این نگرش ها می¬تواند نگرش خودِ نویسنده باشد یا سایر نویسندگان. من برای نگرش ها به این معنی اطلاق می¬شود که نویسنده نه تنها نگرش و نگاه فکری خود را برپیکره ی یک متن یا موضوعِ خاص استوار می¬کند بلکه تابع نگرش های سایر متفکرین و عقلای دانش هم هست. نویسنده یک رویکرد به دنیای درون خوددارد که این دنیا را از« دنیای بیرون» کسب کرده ودر واقع تابع ِنوعی نگرش معین و مشخص است . دوم: من برای روش هاست. هر نویسنده ای از یک روش و متد و یا سبک درمتن بهره مند شده و بر اساسِ همان روش کار می¬کند. شیوه ها در یک متن متفاوت است زیرا که زبان ها و فرهنگ ها و باورداشت ها درسیر زمان و مکان متفاوتند. فرق ِ روش با نگرش دراین است که نگرش به معنی نوع نگاه نویسنده در متن می باشد اما روش به معنای نوعِ سلیقه ی و جهت دهی نویسنده درمتن محسوب می شود. نویسنده درهر دو، مستقل عمل می¬کند و درجوانبی هم، به دنبالِ هر نگرشی روشی دارد و هر روشی نگرشی دارد درحرکت است. بنابراین، نویسنده درمتن یا راهرو است یا رهبرکه دراغلبِ موارد گزینه ی نخست چرخش و چربش بیشتری را درمتون نشان می¬دهد .سوم: مبحثی به نام زایش می باشد. زایش¬دریک متن به عنوانِ یک نشانه ی اساسی است که یک نویسنده را ازسایرِ نویسندگان مجزا می¬کند. نویسنده ای که زایش مند باشد درواقع متن آن نیز از رفتارهایی تازه و بکر بهره مند شده است . بنابراین برای رفتار¬ شناسی ساختارِ کلمات در بافتارِ کلام به سه عنصرِ مهم به نامِ: منِ نگرش ، منِ روش و منِ زایش نیاز هست . نیازمندی از این حیثِ که نویسنده با نگرش به روش دست می یابد و هر روشی هم زایشی نوین را به دنبال دارد. مهم ترین موضوع دراین گفتار مرتبط با این معنا و مفهوم است که : «متن بدونِ نویسنده یا نویسنده بدونِ متن» یا که : « نویسنده با متن و متن با نویسنده» بی تردید رفتارهای بافتارِکلام را کلمات تشکیل می¬دهند و بانی کلمات هم نویسنده است . هر مخلوقی خالقی دارد و هر خالقی هم از مخلوفی سهیم شده است . بدین شیوه که بدونِ خالق مخلوقی نیست و بدونِ مخلوق هم نمی توان خلاقیّت خالق را ترسیم و بیان کرد. متن را اگر یک وجود بنامیم این وجود موجودیّت خود را از نویسنده دریافت می¬کند . نویسنده کسی است که می¬نویسد و ابزارِ او نیز برای نوشتن کلمات اند . آیا بدونِ کلمات متنی شکل می¬گیرد ؟ متن تا زمانی که درذهنِ شما خودش را تداعی کرده است ک«متنِ وجود» نیست بلکه متنی بی وجود و سرشت است و درواقع با تولدِ خویش توسطِ قلم در دامان کاغذ است که موجودیّت خودش را نشان می¬دهد . هر متنی زبانی دارد و این زبان هم درساختار ِجامعه و بافتارِ طبیعت ایجاد شده است.همراهی زبان، نویسنده و متن درجهتِ شکل گیری اندیشه بسیار مهم است . شاید بتوان چنین پنداشت که نوعی همدلی و همزبانی دربین نویسنده و متن وجود دارد . بافتارِکلام بدونِ نویسنده قادر به اظهارِ وجود خویش نیست. متن و نویسنده دریک مسیر حرکت می¬کنند و جامعه هدفِ آن ها نیز یکی است . نویسنده چشم متن محسوب می¬شود که او را در مسیری تاریک به مانند چراغی پر فروغ هدایت و راهنمایی می¬کند . هیچ چیزی و یا کسی بدونِ وجودِ چیز یا کسِ دیگری به وجود نمی¬آید. وجود زمانی خودش را پدیدار می¬کند که به وجود می¬آید و درواقع ماهیت و سرشت و جوهره ی خودش را به نمایش می¬گذارد. به وجودآمدنِ یک علت ریشه در معلول دارد و معلول هم عاملِ هرعلتی است . هرعلتی دربطنِ خود معلول سازی می¬کند و هر معلولی هم دردامانِ خویش علت ها را به وجود می¬آورد.
2- ساختارِکلمه و بافتارِ کلام درمتن: اصولن در زبان فارسی ساختار با سازه متفاوت است . سازه به ساختارهای سازمان دهی شده از سوی بشر گفته می¬شود که حاوی وظایف و کارکردهای مشخصی است و عمومن این¬کلمه درمهندسی سازه و بعضا” دردیگر علوم مهندسی دارای کاربرد است . ساختاربه صورت کلی به الگو یا آرایش یا سازماندهی اجزای مرتبط دریک شی ء مادی یا یک سیستم گفته می¬شود که براثر مشاهده یا بازشناخت الگو قابلِ تشخیص و کشف است. تفاوت ساختار با سازه درآن است که ساختار یک فرم طبیعی داردحال آنکه سازه دارای طراحی انسانی و مخلوق بشر است . درجهانِ امروز و در زبان و ادبیات فارسی نیز این واژه جایگاهی را باز کرده است . اصولن براساسِ تعاریفی که از ساختار شد می¬توان به این مهم دست یافت که هرکلمه ای حاوی ساختاری طبیعی است و این ساختار دربطن جامعه و طبیعت وجود داردو علتِ عمده نیز بر می¬گردد به ساختارِ خودِ جامعه و طبیعت که اغلبِ کلمات با بافتِ معنایی مشابه و متفاوتی در کُنه همین ساختارها به وجود می¬آیند. مثلن شما وقتی می¬گوئید کوه و یا دریا و یا اسمِ و صفتِ یک شخصیت را به مانند کوروش و پادشاه بر زبان می¬آورید به این مهم می¬توان التفات داشت که هر نشانه ای چه طبیعی و چه اجتماعی مشتمل برساختاری است . دردرون ساختارِکلمات نوعی درون مایه و بن مایه وجود دارد که به آن «محتوا» می¬گویند و دقیقن هر محتوایی هم از معانی و مفاهیمی برخوردار شده است . رویکردِ نویسنده به یک کلمه یا کلمات که متن را تشکیل می¬دهند می¬تواند رویکردی چند جانبه باشد: نخست مشاهده ی ساختار کلمه یا کلمات است . یعنی نویسنده درصدد آن است تا که بتواند ساختارِکلمات را مشاهده کند . دوم: مشاهده ی محتوای کلمات است . محتوابه معنی مفهومِ یک کلمه نیست بلکه به هرآنچه که تشکیل دهنده ی ساختارِ کلمه یا کلمات است محتوا می¬گویند و سوم: مفهومِ کلمه یا کلمات است . نویسنده ازطریقِ محتوای کلمات به مفهومِ کلمات دست می¬یابد. در این جا می¬توان ابراز داشت نویسنده به یک مشاهده درمشاهده دراندرون کلمات دست پیدا می¬کند. مشاهده در مشاهده به معنی مشاهده کردنِ مشاهده ای است که این مشاهده می¬تواند حاوی زیر لایه هایی معرفت شناسانه و مفهوم شناسانه باشد. مشاهده کردنِ یک نشانه خود یک بحث می باشد و تأمل و تفقد ِمعنادار درجهتِ نیل به مفاهمه هایی قابلِ توجه درهمان نشانه نیز بحثِ دیگری است.با این وجود ساختارِ کلمات دربافتارِ کلام دو شاکله ی متفاوت اند به طوری که ساختار کلمات به معنی تیپ و اسکلت کلمه یا کلمات می باشد و اعتقاد برآن است که هر کلمه ای به مانند انسان یا سایر موجودات از یک تیپ یا اسکلتی و چهار چوبی تشکیل شده است اما بافتارِکلام به معنی بافتن یا به وجود آوردن کلمات است .نویسنده وقتی یک شعر یا قطعه ی ادبی را می¬بافد در واقع ابزار آن برای این بافیدن خودِ کلمات اند که شعر را به یک وجودِ قطعی می رسانند. درشعرِکلاسیک بافتارِ کلام با ساختارِ کلمات به وجود می¬آید و دقیقن ابزارِ شاعر برای بافندگی کلام، کلمات اند که زبانِ او را مدون و مشخص می¬کنند. کلمات به مانند انسان ها دارای رفتارهای متفاوتی اند و البته برخی از کلمات هم رفتاری مشابه و مشترک دارند. مثلن درعلمِ منطق می¬گویند: احمد انسان است / هر انسانی سخن می¬گوید / پس احمد هم سخن می¬گوید. سخن گفتن یک نقطه ی مشترک فی مابین انسان هاست که همه درجهتِ تعاملِ با بیرون مجبورِ به سخن گفتن هستند اما همین سخن وری نیز دربین انسان ها یکی نیست بلکه ممکن است یک انسان زبانِ سخن اش شعر باشد و آن دیگر زبانی بازاری داشته باشد و یا یکی دیگر زبان اش لُمپن است . زبان درحال ِتغییر است و چون زبان تغییر می¬کند بنابراین تغییر سخن هم ممکن است . درابعادی دیگر می توان گفت که کلمات رفتاری مشابه را درمتن دنبال نمی کنند بدین حال که ممکن است یک کلمه درتضادِ با کلمه ی دیگری باشد و حرمتِ واژِگان درمتن توسطِ نویسنده رعایت نشود. زبانِ تضادِ نویسنده یا پارادکسیکال آن خود یکی از مهم ترین کارکردهایی است که رفتارِکلمات را در متن نشان می¬دهد. نویسنده یا شاعر دراغلبِ موارد درمتن ( شعر) خود از آشتی تضادها درجهتِ نیلِ به مفاهیمی سازنده و بافتارِکلامی باینده نیز مُستفاد می شود به نحوی که احتمال می-رود کلمه ی دروغ و صداقت را به خوبی در متن به کار ببندد تا که متن ( شعر) از زیبایی مفهومی خاصی بهره مند شود.
به مانند نمونه های ذیل:
نمونه یک:
زندگی چتر نیست/پناهگاهی است بی سقف!/و مرگ/تنها/در فصلِ بی فصلی عاشق می شود!
نمونه دو:
وقتی که / دروغ سخنور جامعه است/دیگر هیچ «صادقی» به راهِ راست هدایت نمی¬شود! «عابدین پاپی(آرام)
نمونه ی سه:
هدیه ام از تولد/ گریه بود/ خندیدن را تو به من آموختی/ سنگ بوده ام / تو کوهم کردی/ برف بوده ام / تو آبم کردی/ آب می شدم/ تو خانه دریا را نشانم دادی/ می¬دانستم گریه چیست/ خندیدن را / تو به من هدیه کردی. «شمس لنگرودی»
صناعات ادبی (بیان ، بدیع و آرایه ها) از مهم ترین صناعاتی اند که در زبان و ادبیاتِ فارسی ازکارکردی کارآمد درمتن(شعر) برخوردارشده اند. مراعات نظیر ، تضاد ، پارادکس، ایهام، تشبیه ، نماد و استعاره ازعمده فنون و اصول و صناعاتی محسوب می¬شوند که در نمونه های بالا که ذکرِ آن رفت به وفور دیده می¬شود. این کلمات را نویسنده یا شاعر به خوبی دریک ساختارِ معین به کار می¬برد تا که پی آمد متن بافتارکلام باشد. رفتارِشاعر با کلمات یک رفتارِ صمیمی و قلبی است به گونه ای که به سهولت توانسته رابطه ی بین کلمات را درجهتِ برقراری یک دیالوگ چند جانبه مهیا کند. آشتی تضادها درساختارِ کلمات درشعر از مهم ترین تکنیک هایی به شمار می رود که شعرِ شاعر را تکنیکال می¬کند. وقتی نویسنده زندگی و مرگ یا دروغ و صداقت را باهم به تعامل و گفتگویی چندجانبه درجهتِ پیامی سازنده دعوت و وادار می¬کند در واقع دست به خلاقیّتی تکنیکال زده است نه تیپیکال و یا وقتی شاعر از کلماتی چون: گریه و خنده یا سنگ و کوه و آب و دریا درمتن بهره مند می¬شود درواقع به دنبالِ ایجادِ صنعتی به نامِ تضاد و مراعاتِ نظیر است . نظیر آفرینی کلمات درشعر ازعمده مهارت هایی محسوب می شود که نویسنده یا شاعر درشعرش درجهتِ ارتقاء زبانِ موسیقی شعر استفاده می¬کند. نویسنده درمتن به همان اندازه وجود دارد که متن با نویسنده درارتباط است . هر متنی چه شعر باشد و جه نثر ، طنز، داستان، رمان و یا سایر شاخک های ادبی می بایست از نوعی نگرش، بینش، روش ، اظهار نظر، باورداشت و هدف گذاری، تصمیم و پنداشت بهره مند باشد. مخاطب متن را با نویسنده می¬شناسد و این نویسنده بایستی بتواند رابطه ی زبانی، ادبی و فکری خود را با مخاطب برقرار نماید.رفتار شناسی ساختار ِکلمات با بافتارِ کلام( متن) وابسته و همبسته به نوع تیپ و شخصیّت نویسنده دارد که ابتدا چه نوع ارتباطی را با کلمات در متن برقرار می¬کند و درثانی به چه اندازه می ¬تواند با جامعه ی پیرامونِ خودش ارتباط بگیرد. برای این ارتباط دو نوع حالت را نویسنده( هر نویسنده ای و نویسنده ی هرچیزی) بایستی داشته باشد: نخست ارتباطِ خودش با زبانِ خودش و دو دیگر، ارتباطِ زبان اش با زبانِ جامعه . دو نوع خود دروجودِ نویسنده احساس می¬شود. یکی «خودِ» نویسنده است و آن دیگر:«زبانِ خودش». زبانِ نویسنده تابعِ «خود» نویسنده می باشد. سرچشمه ی همه ی تراوش ها و زایش های نویسنده درهرگرایشی مفهومی به نامِ: «خودِ نویسنده » می باشد که نویسنده ازاین خود به مانند دریایی بهره مند می¬شود و این خود به سهولت به دست نیامده است بلکه با ارتباط ِبا دنیای درونِ خویش و دنیای بیرون به یک مرتبتِ گویا و پویا رسیده است حال آنکه درنوعِ دوم که ارتباطِ زبان اش با جامعه می¬باشد بدین شکل و شمایل نمی¬تواند باشد.زبان نویسنده تا زمانی با نویسنده است که نویسنده در قیدِ حیات است و با ممات آن متنِ نویسنده راه های متعددی را د مسیرهای متفاوت ِجامعه طی می¬کند و دراین مسیر ها طبعا” زبانِ نویسنده تغییر می¬کند و دراین تغییر نیز هم اثرِ نویسنده مؤثر می باشد و هم زبان و فرهنگ جامعه. بدین ترتیب، مهم ترین مثالِ فرآرو نیز می¬تواند اشعاریا آثارِ نثری باشد که در ازمنه های تاریخ دچارِ تغییر ِ زبان شده اند و مردم آن جامعه برداشت های متعددی را از این آثار کرده اند و این برداشت ها را با زبان های متفاوتی در بطن اجتماع ترسیم و به تصویرکشانده اند. متن در یک شرایط ازنویسنده جدا می¬شود و می¬تواند را ه های مختلفی را با اشکالِ متفاوت و متنوعی در مسیرِ جامعه طی نماید و آن تنها« مرگِ» نویسنده ی متن می باشد حال آنکه با این تفاسیر هم متن دریک اتیمولوژی ( ریشه شناسی حقیقت واژه ) باز به اصل و وصلِ خود می¬رسد که او را متولد کرده است . بین متن و نویسنده دو حالت دیگر هم برقرار است که این دو حالت فارق و فارغ محسوب می شوند. فارق به معنی جدا کننده است و نوعی زایش ِطبیعی توأمِ با درد و عشق است و تصور برآن است که نویسنده یا شاعر وقتی یک شعر را می-سُراید درواقع این شعر به عنوان فرزند آن محسوب می¬شود که در زهدانِ آن جدا می شود . بدین حالت که هنر درهر بعدی می¬تواند نوعی زایمان توأم با درد و تسکین باشد و به همین خاطر است که صاحبِ اثر یا متن زایش خود را فرزند اصلی خویش می¬داند و وابستگی عاطفی و انسانی آن نسبتِ به اثر شدید و عاشقانه- عالمانه است . بنابراین تا زمانی که خودِ صاحب کلام در قید حیات است در واقع این صمیمیت قلبی و باورِدرونی وجود دارد. دیگر نکته فارغ است. فارغ به معنی رهایی است نه جدایی. رهایی به معنی نوعی آزادی همیشگی است که شما از قید و بندهای محدود و قفس گون کاملن نجات می یابید. فارغ شدن درهنر یا شعرتوسطِ نویسنده تنها درزمانی اتفاق می¬افتد که شاعر از شعرش جدا می¬شود و این جدایی همان مرگِ شاعر یا نویسنده از اثر است. این جدایی می¬تواند متقابل باشد زیرا که هم شاعر از شعرش به رهایی می¬رسد و هم شعر دیگرزیر سلطه ی پدرش که شاعر باشد، نیست . شعر به یک آزادی و دمکراسی در زبان می رسد و مسیرهای مختلفی را درازمنه های تاریخ طی می¬کند و از لحاظ ساختارکلمات و بافتارکلام نیز با تغییراتی مواجه می¬شود که این تغییر نیز بیشتر از جانب مردم و مخاطبین صورت می¬گیرد.

به قلم: عابدین پاپی(آرام)

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا