🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دیالوگ هایی عاشقانه دردفترِشعر:« درنگاهم سماعِ مولاناست» ازپرنیانِ محتشم به قلم : عابدین پاپی(آرام)

(ثبت: 268950) فروردین 18, 1403 
دیالوگ هایی عاشقانه دردفترِشعر:« درنگاهم سماعِ مولاناست» ازپرنیانِ محتشم به قلم : عابدین پاپی(آرام)

من فرزند هیچ بن هیچ و شاید نیز
تو خورشیدِ فکر من و شمس تبریز!
وداعِ من همیشگی نیست دانی چرا؟
دلم را جا گذاشته ام آری سر میز!
عشق به مانند غذا نیست که پرهیزکنی
نای ناپرهیز بردارتابشود پرهیز!
وقتی غزل می¬سُرایم غزالم دل گیراست
آه از دست این وزن و قافیه نیز!
آرام به چه دل می بندی وقتی زندگی
با گریه های نابِ مرگ می شود لبریز!
«پاپی»
غزل یکی از شاخص ترین قالب های شعرِکلاسیک و کُهنِ فارسی است. به قالبی از شعر سُنتی گفته می¬شود.این ژانر شعری معمولاً بین پنج تا دوازه بیت و بیشتر است که مصرع ها و ابیات نیز متحدالوزن هستند. درغزل مصراع اول با مصراع های زوج هم قافیه یا مُقفی هستند و درجوانبی ساختارِ غزل از حیثِ فرم و وزن به قطعه و درجوانبی به قصیده نزدیک است. از دیرینه ها قالبِ غزل دارای درون مایه ای عاشقانه بوده که با توجه به سیر و چرخش زمان این قالب شعری خودش را با مضامینی اجتماعی – عرفانی و سیاسی و حتی طنز هم نشان داده است. براساسِ شواهد و قرائن تا قبل از قرن ششم هجری به جای غزل تغزل متداول بود به طوری که ماهیت و هویتی مستقل نداشت و تنها غزلی بود که درابتدای قصیده می¬آمد و درادبیات عربی به تشبیب، نسیب و تغزل که معمولاً درابتدای قصیده می¬آمد غزل می¬گفتند. درازمنه ی تاریخ شعر،غزل از پایگاه و جایگاه مهم و کارآمدی برخورداربوده و تا به امروز یکی از قالب های خوش الحان و پُرطرفدار دربین عموم و آحادِ جامعه به شمار می¬رود. قدرت تعمیم پذیری غزل از عمده دلایل مهمی است که روندِگی زبانِ غزل را فرآرونده نشان می-دهدواین تعمیم پذیری ریشه و پیشه درتفکر، ایدئولوژی و زبانِ غزل سُرایانی نامی به مانند عراقی، خاقانی، حافظ و سعدی و سایرین دارد و چون زبانِ تغزلِ این غزل سُرایان درجامعه نهادینه و به نهادینگی رسیده لذاذهن مردم با زبانِ غزل کلافی عمیق خورده و این تعمیم پذیری چه درگذشته و چه حال و حتا آینده جایگاه خود را حفظ کرده است. باجامعه شناختی غزل می¬توان به این مهم رسید که غزل بیشتر محتوایی عاشقانه دارد و متونِ قدیم و داستان های عاشقانه ی این سرزمین درنُضج و بارورشدنِ زبان غزل بی تأثیر نبوده اند و درجوانبی دیگر برای بیانِ مضمون های اخلاقی و معرفتی نیز این قالب استفاده می¬شده و چون مردم ایران بافرهنگ عشق و خیال و مقوله ی احساس رابطه ی خوبی دارندو غزل نیز شعری توأمِ با لطافت و ظرافت است و واژِگان خشن درآن کم تر لحاظ می¬شوند به همین خاطر مردم با این گونه ی شعری ارتباطِ تنگاتنگ و قابلِ تأمل و ملاحظه ای می¬گیرند. غزل به دو دوره تقسیم می¬شود. نخست : دوره ی سُنتی است . دوم: دوره ی کلاسیک و نئوکلاسیک است که دوره ی کلاسیک نوعی میان دوره فی مابین غزلِ سُنتی و غزلِ نئوکلاسیک است. دردوره ی سُنتی سُرایش غزل خودش را درسبکهای خراسانی(سامانی) ، سبک عراقی، سبک هندی و حتا دوره ی بازگشت و سبکِ واسوخت به بایش و نمایش می¬گذارد و طلایه دارانِ این دوره را می¬توان ظهیری، عراقی، خاقانی، حافظ، سعدی و خواجوی کرمانی و … برشمرد.غزلِ نئو کلاسیک یا غزل نوکلاسیک به گونه ای از غزل گفته می¬شود که از حیثِ بافتِ زبان و ساختِ اندیشه و شگردها و جنبه های زبانی و حتا از لحاظِ سلایقِ روحی- روانی و علایق فکری – فرهنگی اگر چه قالبِ سُنتی خود را نگه داشته اما به شعر نو نزدیک تر است به طوری که درچارچوب و برریلِ پارادایمِ شعر نو درحرکت است. با دیرینه شناسی غزلِ نئوکلاسیک درمی¬یابیم که با حضورِانقلابِ مشروطه این قالب شعری خودش را درساختارِ فکری بهتری به دایره ی حضورمی¬آورد.درپی انقلاب مشروطه و جهش، بینش و جنبشِ شاعران به سمتِ نوگرایی و مدرنیسم و براثرِ دگردیسی بینابینی که درژانرهای ادبیات صورت می¬گیرد غزل فارسی نیزگام درعرصه ی تازه ترو پُرشورتری می¬گذارد و قابلیت خود را با خلاقیّت کارآمدتری برای بازتابِ گسترده تر از اندیشه های اجتماعی به بایش و نمایش می¬گذارد. دراین دوره زبانِ غزل رنگ و لعابِ وطن را به خود بیشتر احساس می¬کند به گونه¬ای که غزلِ وطنی درهمین دوره ی نئوکلاسیک متولد می¬شود و غزل سُرایانی چون: محسن پزشکیان ، منوچهر نیستانی، فروغ فرخزاد(از حیثِ درون مایه ی شعر) سیمین بهبهانی، شهریار، علیرضا طباطبایی، حسین منزوی و محمد علی بهمنی دراین دوره حضور می¬یابند که زبانِ تکنیکال و اجتماعی آن ها با تحول دراوزانِ غزل خود بیانگر این روند و جریانِ پویا و گویای ادبی است. درغزل نئوکلاسیک غزل سُرایان به دو دوره ی غزل ُسرایانِ دوره ی اول معاصر و دوره ی دوم معاصر تقسیم می¬شوند که درنیمه ی دومِ دهه ی 30 تا به امروز ما شاهد غزل سُرایانی با زبان و محتوای تازه تری هستیم و تقریباً قالبِ غزل تا به امروز دچار صیرورت(شدن) گردیده و ازآن بودنِ خویش به سمتِ شدن های دیگری جهش وحرکت داشته است . غزل کلاسیک به غزلی گفته می¬شود که درچارچوب علمِ آکادمیک درحرکت است و فرق آن با غزلِ ُسنتی درآن است که درغزلِ سُنتی زبان دراختیارِ مؤلفه های آرکائیک است و کلمات و مضامین مختصِ به سبکِ عراقی و هندی و حتا عراقی است. اگر چه غزل کلاسیک پی آمد همان غزلِ سُنتی است اما دراین جا غزلِ ُسنتی همان غزلی است که زیر ساخت ،الگوه واره و کُهن الگوی غزل را تشکیل می¬دهد و دیرینه های غزل را باید از همین دوره دریافت نمود. درغزلِ امروز که به آن غزلِ پُست کریتیکال نیز می¬گویند زبانِ شُعرا با مفاهیمِ اجتماع کلافی عمیق خورده و صداها به سمتِ انتقاد و اعتراض سوق یافته اند. مضامین تازه و تعابیر ایده مند با شگردهای زبانی تازه تر و شکستن اوزان قدیم و ساختارها و گزینشِ کلماتِ جدید درشعر چه دربدنه ی شعر و چه انتخابِ این کلمات به عنوانِ قافیه و حتا ردیف از مؤلفه های غزل پست کریتیکال و پست مدرن است. درغزلِ پست مدرن سه ویژگی مفهومی به نامِ پراکندگی، تصادف و پاتافیزیک حضوری چشم گیر دارند. درغزلِ کلاسیک متافیزیکِ حضوری نمایان بود اما درغزلِ نئوکلاسیک پاتافیزیکِ حضوری خودش را برجسته نموده است. غزلِ امروز می¬خواهد شرحی برجهانِ تکمیلی (جهانِ مدرن) را بنویسد و درواقع به دنبالِ تطور( بَرکندن) است. با این تعابیر، آنچه که فرآروی ماست دفترِ شعری با نامِ:«درنگاهم سماعِ مولاناست»ازپرنیانِ محتشم می¬باشد که درقالبِ غزل سُروده شده¬اند. تفکر و نوعِ ایدئولوژی و جهان بینی و زبانِ محتشم با پارادایم ادبی مولانا کلافی عمیقی خورده به طوری که چارچوب نظری این شاعر درسماعِ عرفانی مولانا خلاصه می-شود و درطرح روی جلد کتاب نیز این روندگی ایده به عینه دیده می¬شود. این دفترِ شعر با سرشناسه ی محتشم پرنیان با مشخصاتِ ظاهری 72 ص و مشخصاتِ باطنی 31 شعر درقابی تقریباً مینی مال و نیمه ماکسی مال درحوزه ی غزل به دایره ی سُرایش رفته اند به طوری که شاعر درهر غزل سعی می-کند بین 5 تا 8 بیت را برای سُرایش گزینش نماید. تِم یا درون مایه ی اشعار بیشتر عاشقانه است و اغلبِ دیالوگ ها فی مابین منِ راوی که خودِ شاعر است با معشوق برقرار می¬شود و درجوانبی هم درون مایه ی اشعار گاهی به سمت نگاه جامعه و مطالباتِ جامعه و اجتماع ِ مدنظر سوق می¬یابد. هر شاعری تجربیّاتِ زیستی خودش را می¬نویسد که این تجربیّات یا تقلیدی و یا تحقیقی است که محتشم بیشتر برریلِ تجربیاتِ قطارِ تقلیدی درحرکت و جوش و خروش است. زبان اشعار بسیار سلیس و روان است و صنعتِ واژه گزینی دراشعار دربافت و ساختی ساده و زیبایی طراحی شده و اصولاً شاعر گویا تحتِ تأثیر زبانِ غزلِ امروز درسیر و سلوک است. زبانِ عشق درغزل می¬تواند ملایم و ساده و زیباشناسانه باشد یا با لحنی رادیکال صورت پذیرد که تجارب فردی –شخصی سُراینده این را بیان می¬دارد که به سمتِ زبانی ملایم و ظریف گرایش دارد . شعر از سه جنبه ی فکری- جنبه ی زبانی و جنبه ی ادبی تشکیل می¬شود که محتشم از این سه جنبه کم و بیش بهره مند شده اما جنبه ی زبانی آن چرخش و چربش بیشتری نسبتِ به جنبه های دیگر دارد. دیالوگ های چند جانبه و حرکت به سمت مونولوگ ها ( خودگویی ها) درجهتِ نیلِ به یک گُفت و گو و گُفت و گومندی از دیگر کارکترهای زبانی شاعر به شمار می¬روند. رویکردِ پرنیان درغزل کاملاً از عملکردی عرفانی- اجتماعی بهره مند شده و خیلی دغدغه ی دردمندی را درشعر دنبال نمی¬کند اما گاهاً زبانِ شعر آن به سمت بعضی از دردهای اجتماع خیزش و جهش دارد. تجارب زیستی و نوعِ تفکری که برای هدف و جامعه ی هدف خود انتخاب نموده عرفان و صوفی مسلکانه است و بیشتر تمایل دارد که درهمین فضا سیر و سلوک داشته باشد و اگر چه غزل ِشان طعم و رنگ و بوی اجتماع را هم درجوانبی به خود می¬گیرد اما عشقِ محتشم درغزل یک عشقِ ساغر است و بیشتر به همین عشق التفات می¬کند. درشعر محتشم شما با یک با:«درباره» و یک:«درباره¬گی»تصادم دارید. درباره بدین معنا که شاعر درشعرش مستقیماً درباره ی یک عشقِ واقعی حرف می¬زند و درباره گی به این معنا که ازاین عشقِ واقعی عبور می¬کند و سعی برآن داردتا که تعامل اش را با طبیعت و متافیزیک و نوعِ تفکرِ عرفانی خود نزدیک تر نماید. آیدتیک (درون بینی ذاتِ شهود) در غزلِ محتشم کم و بیش یافت و دریافت می¬شود و درزوایایی زبانش هرمنوتیک هم هست چرا که از زبانِ مولانا مفاهیمی را اقتباس نموده و برهمین پایه و بنیاد شعرش را تزئین و تذهیب می¬کند به شیوه ای که شعرِ سی و یکم از شاعر کاملاً نوعی درباره¬گی درباره ی مولانا و شخصیّت آن و تأثیر و تأثر آن درجامعه می¬تواند باشد.
با چند نمونه از اشعار این دفتر:
شعر1:
بیزارم از تمامی شب های دوره گرد
دل می¬دهم به عشق ولی درهجومِ درد
هرکس مرا به نفع خودش شعر می¬کند
می¬ترسم از نگاه خیابان هرزه گرد
من سال هاست بین تو و غم مُرددم
دنبال من درون غزل های من نگرد
من خسته ام… خراب تراز باغِ یخ زده
افتاده¬ام شبیه دُرفشی پس از نبرد
ازبادهای هرزه گریزان شده دلم
عمری نشسته روی تنم باز خاک و گرد
خیسم پُر از حکایت باران صبحگاه
می¬ترسم از هجوم زمستان سخت و سرد
از عشق های کنج خیابان دلم پُر است
هرگز کسی به عشق دلِ من سفر نکرد!
شعر 2:
دوستت دارم ، منم دیوانه ی خندیدنت
آرزویم سال هااین است : تنها دیدنت!
یوسفم هستی، ولی من که زلیخا نیستم
قانعم ، حتی اگر سهمم شود بوییدنت
هرچه کردم درنیاوردم سر از کار دلت
سعی بیهوده شده این روزها فهمیدنت
برکه ای درخویش خاموشم ، ولی با این همه
زنده¬ام تنها به شوقِ شب به شب تابیدنت
ماه من! برگرد، رؤیایت مرا دیوانه کرد
هیچ کس عاقل نخواهد ماند بعد ازدیدنت
گاه گاهی برفرازدست هایم ابر باش
تا که گُلبرگی شوم هرصبح با باریدنت
با دلم سردی نکن، بگذار بعد از سال ها
بالشی باشم برای تا سحر بالیدنت…
شعر 3:
از بس به فصل زندگی ام شیب داده¬ام
باغ بهشت را به دو تا سیب داده¬ام
درکافه ی نگاهِ من خسته رقص کن
هرچند هزینه ی هست من از جیب داده¬ام
وقت رسیدن است اگر عازم منی
امشب دلی برای تو تنزیب داده¬ام!
قاجاری نگاه تو دراستکانِ شعر
با قهوه درکرشمه ی تذهیب داده¬ام
با من بمان که قافیه را زیر و رو کنم
چون جشن را برای تو ترتیب داده¬ام
شعر4:
گاهی نگاه من پر از یک حسِ پنهانی ست
دنیای آهم گاه سرد و گاه بارانی ست
وقتی هوا دربند باران نیست ، مشکوکم
از این که رنگ بغض های من زمستانی ست
با دست های بسته ام یک عمر درگیرم
بال و پرمن خسته از یک مشت حیرانی ست
گاهی پُر از احساسم و درخویش می¬بارم
اصلاٌ خوشی های دلم این روزها آنی ست
این شهر بعد از تو علیرغمِ ستون هایش
درتنگای خستگی ها روبه ویرانی ست
دریا شدن تقدیر هررودی نخواهد بود
یک روز دریا می¬شوم ای عشق! زیبا نیست؟
درون مایه ی اشعار عاشقانه است. زبان خانه ی کلمات است و گزینش کلمات درشعرِ بیانگر این است که شاعر به دنبالِ زبانی است که این زبان بتواند نوعی مثلث متساوی الاضلاعِ عاشق ، عشق و معشوق را درساختمانِ شعرتشکیل دهد. گاهی زبانِ عشق با خودش درگفت و گوست و گاهی هم زبان حالتی از دیگر یا دیگری را به خود می¬گیرد و نیتِ برآن دارد تا که عاشق و معشوق را هم صدا کرده و هردو را با زبانِ خود صدا زند.دیالوگ ها اغلب عاشقانه و چند جانبه اند به طوری که این دیالوگ ها به دنبال رسیدن به یک گُفت و گومندی قابلِ تأمل اند. محتشم از مونولوگ گویی گام در دیالوگ گویی هایی چند جانبه می¬گذارد و جامعه ی هدف آن بازگو کردن زبانِ لطیف خود برای عشق است که هدفِ اصلی آن است. از نظر اجتماعی برای منظرِ عاشقانه ی خود استفاده می¬کند و دردِ جامعه را با دردِ عشق ِ خود درهم می¬تند و این درهم تنیدگی و آمیختگی ها فقط برای رسیدن ِ به عین الیقین خود ِشاعرند و دغدغه ای جز این ندارد و ازاین روست که می¬سُراید:«دریا شدن تقدیر هررودی نخواهد بود/ یک روز دریا می¬شوم ای عشق! زیبا نیست! در واقع می¬خواهد با صنعت آشنا زدایی و تشبیه و با زبانی پارادکسیکال به عشقِ پهناور و زیبای خود بفهماند که تحتِ هرشرایطی می¬خواهم خودم را بزرگ و زیبا به تو نشان بدهم. زبان شاعر استتیک(زیباشناسانه) است به طوری که نیت برآن دارد تا که زیر چتر عشق بارانِ دلش را تجربه و فاش کند و این قدر درعشقِ درونی اش محو شده که قادر به دیدنِ خودش نیست و این استحاله مندی درعشق ، سُراینده را از زبانِ عقل جدا و به زبانِ جنون و دلدادگی وصل می¬کند. با این تفاسیر، قالبِ غزل پی آمدش تغزل است و به تعبیری سخن راندنِ درمسیرِ صورِ خیالی که طعم عشق و شور و شعور و شعف می¬دهد و پرنیان محتشم از این طعمِ عشق مزه هایی را چشیده است و به قولِ مولانا: آب جیحون را اگر نتوان کشید/ هم زِ قدر تشنگی نتوان برید. به هرروی ، شعر یک تولید اجتماعی است و درهرزمان و مکانی پوست اندازی می¬کند چرا که انسان و سایر موالید جهانِ معنا درحالِ پوست اندازی¬اند و این روند همیشه درذهنِ شاعر در معرضِ اتفاق است اما مهم تر ازشعر که یک تعریف بی تعریف دارد باید شاعر را به همین تعریف معرفی نمود . شاعر درهر برهه ی زمانی و گُفته ی زبانی بایستی تابع رویدادها و رخدادها نیز درحرکت باشد و نوآوری زبان مهم ترین دستاورد آنست پس برای این که زبان شعر ما تغییرکند می¬بایست نهان بینی و جهان بینی خودمان را تغییر دهیم. کلمات زبان شعر را تشکیل می¬دهند و شاعری می¬تواند موفق تر باشد که دردفاترِ بعدی خود کلمات اش را بر اساسِ مناظرِ اجتماعی و طبیعی روز تغییر دهد. دیگر مهم ، وابستگی به کلمات است که سال ها شاعر با آن ها زندگی کرده و دل کندن از آن ها بسی دشوار و سخت است اما برای پیدایی خودباوری زبانِ خویش باید ازاین کلمات دل بکند و دیگر آشنایی با فرهنگ کلمات و آشتی با فرهنگ مطالعه است . فرهنگ مطالعه زبانِ ذهن، فکر و ما را با جهانی تازه تر با مؤلفه هایی بکرتر آشنا می¬کند. جامعه ای که بیشتر می¬نویسد و پیشتر ها را بیشتر می خواند پیروز است و شکستِ فرهنگ یک جامعه زمانی سر می¬رسد که کتاب با روح و روان و علایقِ فکری مردم اغیار می¬شود.

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا