🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آه ، آناستازیا دخترم(1)

(ثبت: 7596) اسفند 11, 1394 
آه ، آناستازیا دخترم(1)

آه ، آناستازیا دخترم

جلسه های دلخواه همیشه راضی ام میکند.آخر بجلسه ی های رسمی که دعوت می شوی ، باید بموقع ودر چاچوب تعیین شده ی صاحب کنفرانس مقاله داشته باشی وبا آب و تاب بگیرو ببند راه بیندازی و بعدهم ممکنست از شما تعریف و تمجید شود وازمقاله ی شما بنشانه ی ابتدای یک پیشرفت اساسی در علم و صنعت نام برده شود وبا یک اما که تعدادش در جامعه ی عقب مانده ای همانند جامعه ی ما باندازه ی موی سریک نو جوان بالغ است، بایگانی شود بهمین راحتی. از آنجاییکه درین اوضاع واحوال عقب ماندگی ،انسانهای پیشتاز زیاد داریم؛ دلمان می خواهد اگر دنبال هنر رفتیم ، از جایی شروع کنیم ،اگر دورو برمان پرست،دست کم جلومان کسی نباشد. راهی که او می رود اگر ما برویم ، این می شود تقلید . پس بهترست . برویم سرو گوشی آب بدهیم ببینیم اوضاع چگونه ست؟ رئالیسم ، رئالیسم اجتماعی و رئالیزم اجتماعی جادویی؛ کمی سر در می آورم اما آنطرفتر سرو کله ی پسا مدرن را میبینم . میروم وبا یک جستجوگر جادویی بیخ وبنش را در می آورم. می گوید تعریف ندارد. اگر مدرنیسم هنر را تعریف کرده باشد، می توانیم ازین حرف اساسی تجلیل کرده وباو یک امتیاز بدهیم. دخترم ، ما در ریاضی که دقیقترین علومست نمیتوانیم عدد یک ، که ابتدای ریاضی قدیمست را درست تعریف کنیم ؛آنوقت بیاییم هنر را تعریف کنیم. این مطلب را که هنر قابل تعریفست یا نه،درباره اش یکروز باهم بحث خواهیم کرد.آما آنچه امروز اتفاق افتاد ، بحث داوطلبانه و شیرین پیدایش جهان بود که باین نتیجه رسیدیم :جهان در همان انفجار مورد بحث، زاده شده و بطور کلی روبگسترش است زایش جهان نه تنها روبگسترش بلکه متقارن است. واین تقارن و تعادل ،همراه تغییر مناظری زیبا ومتنوع ایجاد میکند که باید دید و تعریف کرد .هنرمندانه تعریف کرد .اغتشاش و بینظمی تنها یک استثناء کوچکست که آنهم قاعده دارد . درست ست که گویا کره ی ما روزی ، توسط میهمان ناخوانده ای باندازه ی مریخ ، اینطوری نصف شده است، ماه یکطرف و زمین یکطرف اما تقریبا این حادثه یکبار اتفاق افتاده ، زمین و منظومه ی شمسی قرنهاست که که در آرامش بسر میبرد.درینجا پست مدرن برای من تمام میشود؛ این کل جهانست که او نمی بیند . حالا نوبت تفکر ریز آنها میشود که در جلسه ای بحث خواهیم کرد. اما بحث امروزم این نبود. در راه باریک بین ساختمان بلند دانشگاه و کلبه قدیمی ی اجاره ای ام، بعمق جامعه فکر می کنم . واقعا عمق جامعه کجاست ؟ آیا سر چهار راهیست که کودک چسبه زخم فروش دنبال روزیست ؟ یا درهمین روستا ؟ یا لابلای دانشجویانی که در نگاه اول همه یک شکلند. اون چرخدنده های فیلم عصر جدید چارلی چاپلین ، هنر مند نامدار،در جامعه ی درهم بافته از مخروبه ی سنتی با پوشالهای مدرن جامعه ی ما کجاست . اگر هست ، شکل خاصش در جامعه ما چگونه ست؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. سوگند صفا

    اسفند 12, 1394

    سلاااااام ها استاد

    عااااالی بود عااااااالی….

    خوشحالم که خواندم…

    نویسا باشین….و برقرار

    یاحق

  2. علی معززی

    اسفند 14, 1394

    سلام دوست عزیز

    این پست خیلی زیبا و جذاب بود….

  3. نگار حسن زاده

    اسفند 16, 1394

    سلام و عرض احترام استاد بزرگوارم

    بحث بسیار جالبی رو شروع کردید که امیدوارم توفیق همراهی با موضوع و آموختن در محضرتون رو داشته باشم

    به نظر من پسا مدرن در ایران به بن بست رسیده شاید به همین دلیله که تعریفی نداره!

    البته این یک نظر کاملا شخصی ست و قصد جسارت نداشتم

    می آموزم در محضرتون

    موفق و پیروز باشید

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا