![اکبر رشنو](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2024/03/شنبه_۹_۰۳_۲۰۲۴_۰۶_۴۶_۳۶.png)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
اکبر رشنو:
هیچ!
جز انبوهی از توهم درهم غلط
در هذیانها ردگم می کرد…
از پوچ سیاهی
انگ به روشنی آیینه ها
چنگ به مهتاب می زد…
ترسوترینی در پوستینی از بدل پلنگ
هی زوزه به بلندای ماه می زند…
در وادی بیغوله ها و واحه ها
بیتوته کهنگی و لاشه های مردار
غلط بو می کرد…
فرعونی با ابعاد خسف و کثافت
از مومیایی بدر می کرد…
چقدر!
در سایه ی نمور خود رایی
گرد گرفته ی موزه ها را
اندیشه بافی می کرد…
و
هنوز ِ بشر
اززیراین لجن ولگد بیرون نرفته ست…
بوی بد اندیشش زکام تاریخست
این بیرحمی پوچ مطلق
هیچ کاری نکرد
خلاصه می شد
فقط دراضلاع وابعادغلط
ستاره ای از معجون مثلث
هی سقف کوتاه می کرد…
حصار در حصار
به دست و پای ادم می بست.
حتی زمانیکه از مرزها گذشت
همه دامان تکاندند
ازغبارنفس گیر مزمنش
همه اضطراب ، سرفه بود
قانون جنگل
به فاصله ی سیگار کشیدن
و
ژستی بود
بر سبیل
که بارها خم شد و خیس
و هنوزش آویزان
در باد…
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (6):
مرداد 20, 1397
درودها استاد رشنو شاعر فهمو و ارجمند
خونی گرم با غلغلی درشت و سریع نیرو می زد میان واژه ها
احترام مرا پذیرا باشید گرامیم
پاسخ
مرداد 20, 1397
سلام
درو د
بر حس و حسن حضور تون
همیشه به مهر و نیکو یی نگاه
پاسخ
بستن فرم