🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شاخه ای شاعرانگی

(ثبت: 8133) آبان 12, 1397 

سلام

ارجمندانم !

از اوّل شعر بود ، پیش از آواهای رها و سرو صداها ی در طبیعت شعر بیرق بلند می کرد به ” اشک “

پیش از برخورد سنگ و صدای باران و زمزمه ی آب و جویباران و صدای و حوش و زوزه ها 

این شعر بود که می ریخت بر پا با الفبای آب 

و انسان حتی و قتی سخن گفتن را به این صورت کنونی نداشت و کلام این چنین کلاسیک و منسجم و مدوّن نبود 

” اشک ” بیان احساسات عمیق بود بی هیچ و سیله ای جز نگاه و قبل از هر صوت این صدای پای اشک بود 

که بیت بیت شعر می نمود بر دست و دامانها و چقدر ریخت بر زمین از غربت و غریبش و.. و دیگرِ هزار حزین ،

از همه ی خطر وخوفناکی و صعوبت که بر جانش می رفت و تا دامان

می رسید این چکید،

واین اوّلین شعر بود بسی قبل تر از همه ی فنون ادبی و لغت و کلام و متون ، 

و اولّ آواها بود و صداها و اصوات و بعد کلمه و کلام و جملات و متون بوجود آمد که با آن ِزلال آبی احساس درمی پیوست و 

در تصویرو تخیل و چیزی از موزونی طبیعت آدمی در عجین می رفت در لفظ و نوزاد شعر می شد 

و به این صورت پا به پا می رفت تا کنون که در راه بلوغش پرش های سگام می زند ، و هنوزش هست تا صبح دولتش بدمد 

و هنوز هزار سَحَرش در سِحر هست … گوناگون و درهر حال و محل ، که بر تو می دمد .

و اوّل ما حرف زدیم و سخن گفتن آموختیم بعد دستور زبان آمد و یا همزمانمان در سخن گفتن بود که بر آن منطبق شد و با همه ی اختلافات در سلایق و برداشتها و هر استنباطی درکلام و سخن گفتن، و زبان بر خاسته از طبیعتست و عامه مردم متن زبان را زنده نگه می دارند و زبانی که مردم با آن محاوره می کنند زنده است و الا نه ، و زندگی واژه ها در روان بودن بر زبان عموم و عامه ی مردمست ، که حتی بر دانشمندان و صاحبنظران

تحمیل می شود و هچ وقت زبان و ادبیات و مخصوصا زبان از دانشمندان فن برمردم تحمیل نشده بلکه بر عکس بوده و هست .

وقتی که شعر گفته می شود یا بهتر بگویم سروده می شود و از بطن دل و احساس سر بر می زند 

همان ترکیب ناشناخته ی احساس است که زلالترینش اشکست که چاشنی تخیل دارد و بالطبع و نا خود آگاه و بی انکه حتی بعضی وقت کسی از قوانین زبان اطلاع کافی داشته باشد و یا از فنون بلاغت و فصاحت و حتی تعریف شعررا بداند آنطور که باید شعر می سراید کما اینکه چقد ر اکنون هم تعاریف شعر مورد مناقشه است شعر می گوید آنکس که گویی دستور زبان و آراستگیهای از لفظ و معنا را آموخته و تمامی اجزا و پارامتر های شعر را لحاظ کرده است و شعر خود بخود تزیین یافته و صناعات لفظ و معناو دستور زبان جاری جان سرایش شده ،

کما اینکه ما 

اول شعر می سراییم و بعد آنرا با قوانین و آراستگیهای کلام و قواعد

در دستور زبان می سنجیم و یا با نظرات و آرا دانشمندان در مورد شعر .

و این آرا و نظریات دانشمندان است که بر شعر و سرایش و چگونگی انعقا د سخن و معانی و مضامین و آرایشهای لفظ و معنی 

منطبق شعرمی شود نه بر عکس و اگر ما در سرایش قواعد و صناعات و فنون بلاغت و دیگر رموز شعر را مقدم بدانیم 

به تکلف می افتیم و تصنع و صورت مکانیکی در پیوند و ارتباط اجزا شعر زل می زند به چشم 

البته این منافی این مطلب نیست که ما در قالب ریزی شعر طرحی از قالب و فرمی و محدوده ای از این قبیل که پذیرفته شده در ذهن داریم و حتی اگر نداریم به آن مورد نظر می رسیم و اگر اینطور نباشداز ” خمیرمایه ی شعر ” که درون ماست و اقتضای حال ماست جا می مانیم و شعر رنگ جان و احساس ما را ندارد 

و شاید تعداد کمی  افراد  حالا به زعم من  در هنگامه ی سرایش این فکر را دارند که این سروده با قواعد فلان دانشمند در حیطه ی ادبیا ت و شعر منطبق است یا نه ،بلکه این انطباق بعدا شاید صورت بگیردو اصلا یک صورت از نو آوری اینست که کسی می سراید بعد مدتی در چار چوبه و و یژگیهای  نگارش و سرایش خاص خویش قرار می گیرد

و این دریست که بروی نوع آوری و سبک و سیاقهای نو بازست و از تقلیدهای بی رویه جلوگیری می کند 

و در نهایت سبک نویی ظهور می کند در شاخه های آزاد و شعر خاص خویش می شود .

و این مقتضای حال و مقام هم حرفیست دیگر و نسخه های بلوغ شعر و تعالی آن یکسان نیست در تنوع و تکثر در قالب و مضمون و دیگر و یژگیها ، بنا به موقعییت مکان و زمان و جغرافیای شعر مختلفست که هر چیزی را و قواعدی را ازادبیات جایی به جایی بی کم و کسر منتقل کردن شاید مقداری مشکل است و نا موفق و این مهم و مورد نظرست و هر شعر بنا به پارامتر های بالا این ویژگیها را خاص بطور طبیعی با خود دارد

و مهمتر اینکه اساس شعر ازهر قوم و نژاد و جغرافیا صبغه ی انسانی دارد و جوهر و اصل خود را در بر دارد 

که مبین دریافت و درک و درون هر کسیست با ویژگیهای خاص جغرافیای خویش بر حسب شادی و غم و الام و درد مشترک بشر.

و علاوه بزرگان ما از شعر و ادب و جاهای دیگر چنین قوانین و قواعد مدون در شعر برایشان مهییا نبوده و شاید اولین کسان بودند که شعرمی سرودند آنهم در پایه و مرتبه ی بلند که اکنون هم مورد عنایت و پسند و آفرینان همه ی مللند 

بصورت خود جوش رنگ و رونق درون را در قاب کلام ریختند با صبغه ی احساسهای متعالی و تخیل ارجمند و هنوز هم سر و گردنی فراز تر بر همه ی تلاشهای این معاصر دارند و حتی امروز جیره خواران سفره و خوان غنی ادبیات آنانند

و قواعد و دیگر فنون بلاغی و آراستگی های کلا م از لفظ و معنا و مضمون پردازی های بدیع سخن و سرایش در متون و سرایشهای آنان کشف شده اند و بعدا صورت مدون یافته اند 

و اما نظریات ثقیل و سنگین که حتی با چندین واسطه به شعر راه نمی یابد مقداری شاید دست و پاگیر باشد در سرایش و 

نمونه اش قوالب شعریست که از اول دست سراینده را  بقول معروف در پوست گردو گذاشته و چقدر اورا در حصار و قید قرار می دهد اعم از قافیه و دیگر ملزومات کلاسیک و این سخنی نه بدان معناست که نفی کلاسیک کرده و یا به نو آوریهای نظریات بی نیازیم و نفعی برای ادبیات ما ندارد

بلکه شعر اتفاقیست که می افتد بی آنکه فکر کند که در حوضه و حوصله ی کدام نظریه قرار دارد

 و چون نوزادی ست

که اول متولد بعد نامگذاری می شود و ما نباید با حصار ایسم های مختلف و تسری آن از هرجایی بی محابا

به جاهای دیگر با ویژگیهای جغرافیا ، دست و پای سرایش را ببندیم بلکه شعر رشد و نضج و تکامل خود را در طول زمان پیدا خواهد کرد و منحنی صعودش به نقطه های بی پایان تعالی خواهد رسید .

و بیشتر نظریه پردازان از تاریخ ادبیات بطور کلی ، همه ی آنان

شاعر نبوده اند بلکه خیلی از آنان محقق در سیر وتحول و 

تطور وادیهای ناشناخته در شعر و ادبیات بوده اند و این شاعرانگی نیست 

و نمونه ، اختلاف آرا و عقایدشان در چگونگی و چه بود ن شعر و انطباق با قوانین وقواعد مختلف است

اما همچنان شعر سروده می شود …

و شاعرانگی یکی از انوار رنگین کمان جان آدمیست 

با ارادت و ادب تقدیم ، تا چه قبول افتد و جه در نظر آید

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا