🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شاعر بنویس،،،از چه؟ از آن یار ندیده؟
از طعم لبانی که به عمرش نچشیده؟
از دلبر ممنوعه ی بی معرفت خویش
یا این همه نازی که از او مفت خریده
از دل، که دگر یک شب آرام ندارد
از پشت کمانی، که از این داغ خمیده
از چشم خیالاتی یاری که به یادش
هی برگه از این دفتر اشعار دریده
از عشق، که یک دفعه بخود وصل ندارد
از وعده سر خرمن هرگز نرسیده
از بخت بخوابش، که در این پهنهی خاکی
“جرجیس” شده، سهم دل عشق ندیده
یک ذره، که بر سینه ی ما شانس ندادی
این زخم لبم را، که لب خویش جویده
هردفعه که در خواب، اگر سهم لبی شد
لبخند خدا ماند و منه خواب پریده
باید چه بگویم دگر از قصه ی تقدیر
از قصهی زجری که دل از عشق کشیده
فردای حسابم، که بماند، ولی آن یار
با دلبر خود، گوشه ی فردوس لمیده
✍️ علی سلطانینژاد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند :
بستن فرم