🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بهای جان

(ثبت: 246863) فروردین 21, 1401 

 

چگونه عشق، اندکی به من زمان نداده بود
چرا به ما شبی تو را، کسی نشان نداده بود

اگر که قسمتم نبوده مال من شوی، چرا؟
چرا مرا ز چشم تو، دلی نهان نداده بود

تصاحب دلم اگر،،، بدون بودن تو بود
برای حد و مرز عشق، چرا کمان نداده بود

چه داده‌ ای بخورد من، که در تمام عمر من
مرا پیاله ای دگر، چنین تکان نداده بود

پرنده ای مهاجرم، که شب به شهر تو رسید
که از تمام مردمش، کسی امان نداده بود

چگونه ممکن‌ ست آنکه صاحب تو می شود
برای چشم های تو، بهای جان نداده بود

#علی‌_سلطانی_نژاد

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. فریبا نوری

    فروردین 21, 1401

    چه داده‌ ای بخورد من، که در تمام عمر من
    مرا پیاله ای دگر، چنین تکان نداده بود

    🌸👏🌸

    سلام جناب سلطانی گرانقدر
    به این شعر رای ندادم چون به نظرم برخی ابیات مخصوصا از نظر تناظر زمان فعل و زمان بیت نیازمند بازبینی هستند و در مجموع سطح انتظار من به عنوان یکی از خوانندگان دنبال کننده آثار شما، از قلم توانمندتان بالاتر است.

    🌸🌸🌸🌸

  2. طارق خراسانی

    فروردین 21, 1401

    سلام و درود

    غزل زیبایی ست

    در پناه خدا

    🌿👏🙏👏🌿

  3. فاضله هاشمی

    فروردین 21, 1401

    درود احساس کردم بعضی ابیات اشکال وزنی دارند هرچند در شعر سنتی‌ سررشته ای ندارم
    با این حال برخی ابیات زیبا بود
    🙏👏👏🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا