🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چگونه عشق، اندکی به من زمان نداده بود
چرا به ما شبی تو را، کسی نشان نداده بود
اگر که قسمتم نبوده مال من شوی، چرا؟
چرا مرا ز چشم تو، دلی نهان نداده بود
تصاحب دلم اگر،،، بدون بودن تو بود
برای حد و مرز عشق، چرا کمان نداده بود
چه داده ای بخورد من، که در تمام عمر من
مرا پیاله ای دگر، چنین تکان نداده بود
پرنده ای مهاجرم، که شب به شهر تو رسید
که از تمام مردمش، کسی امان نداده بود
چگونه ممکن ست آنکه صاحب تو می شود
برای چشم های تو، بهای جان نداده بود
#علی_سلطانی_نژاد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
فروردین 21, 1401
چه داده ای بخورد من، که در تمام عمر من
مرا پیاله ای دگر، چنین تکان نداده بود
🌸👏🌸
سلام جناب سلطانی گرانقدر
به این شعر رای ندادم چون به نظرم برخی ابیات مخصوصا از نظر تناظر زمان فعل و زمان بیت نیازمند بازبینی هستند و در مجموع سطح انتظار من به عنوان یکی از خوانندگان دنبال کننده آثار شما، از قلم توانمندتان بالاتر است.
🌸🌸🌸🌸
پاسخ
فروردین 21, 1401
سلام و درود
غزل زیبایی ست
در پناه خدا
🌿👏🙏👏🌿
پاسخ
فروردین 21, 1401
درود احساس کردم بعضی ابیات اشکال وزنی دارند هرچند در شعر سنتی سررشته ای ندارم
با این حال برخی ابیات زیبا بود
🙏👏👏🌹🌹
پاسخ
بستن فرم