🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عاقبت میروم از دست یقین میدانم
قلب دریایی و سرگشته ی قایق رانم
مثل لبخند سراسیمه ی یک قوس قزح
محو هر رشته ی خورشید پس از بارانم
تو اگر روشنی شمع کلیسا باشی
روی محراب نگاه تو زنی رقصانم
باغ احساسی و من ریشه ی مست گل سرخ
که گره خورده به دامان تو انگشتانم
غرفه ای خالی ام از صحن حیاطی کوچک
که فقط بوسه به پاهای تو را خواهانم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
بستن فرم