🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یاربا تنها شدم گریان به درگاه آمدم
با وفا تنها تویی با جان به درگاه آمدم
می زنم پیکم به پیکت با تو من دارم سخن
حرف دل گویم به دل مستان به درگاه آمدم
بشنو حرفم چاره درد از خود کنی الله من
جز تو کس یارم نشد حرمان به درگاه آمدم
مؤمنم ای یاورم بر حکمتت چون مصلحت
هر چه باشد بنده با ایمان به درگاه آمدم
عرف درگاهت ندانم مست مستم یار من
مسجدت قلبم شد از عرفان به درگاه آمدم
چون وضو با می گرفتم مخلص از هر زاهدم
گر چه غمگینم ولی خندان به درگاه آمدم
مسعودرستم زاد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
فروردین 31, 1396
درود بر شما جناب رستمزاد عزیز
پاسخ
فروردین 31, 1396
درود جناب مهدی پور عزیز
سپاس از مهرتان
پاسخ
فروردین 31, 1396
چون وضوبا می گرفتم مخلص ازهرزاهدم
گرچه غمگینم ولی خندان به درگاه آمدم
سلام ودرود برشما جناب آقای رستمزاد
عاااالی…….
پاسخ
فروردین 31, 1396
سلام خانم جهانی
سپاس از مهرتان
پاسخ
فروردین 31, 1396
درود بر شما بر قرار باشی و سر بلند
پاسخ
فروردین 31, 1396
سلام استاد
سپاسگزارم… سلامت باشید
پاسخ
بستن فرم