🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من بیچاره اگر دغدغه نان دارم
ولی ایمان به تو و گیس پریشان دارم
نان چه باشد که تو را از دل من محو کند
عشق به چشم تو و آن لب خندان دارم
نه تو حوایی ! و نه من شده ام آدم تو !
تو خدای دلی و من به تو ایمان دارم
دارم امید دگر در پی گندم نروی
ترس از وسوسه هر دم شیطان دارم
هست چون باغ بهشت دل من دامانت
از همین روست که -من- دست به دامان دارم
زمهریر است اگر عالم پیرامونی
آتش عشق تو در فصل زمستان دارم
ناامیدم مکن از وصل که تا هست نفس
با تو ای عشق، دلی بر سر پیمان دارم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم