🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
“روز “
پر از کما
یکسره غش می کرد…
به دامان غلط ،
آیینه ، زخم
پراز شکن وشکست
هی زلف می آراست در وهم ،
سرخی می چکید…
از یقین شدید
به افق های بعید،
خود را زیور می داد ..
به شکوفه های خیال
و
همیشه دری می گشــاد به محال
از آرزوهای بلند
بلا فصل، بهار می زاد…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):