🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آه شب از دردی بزرگ،چون گرد بادی می وزد
آثار بغض ساکتش،بر صورتم نم می زند
پیداست بیداد زنی،پیچیده در قلب سما
سنگین گشته روح شب،می نالد اما بی صدا
رگبار غم بر روح من،می بارد از ابر سیاه
انگار غم های فلک،در من رها کردند؛آه
آرام در اوج سکوت،گوش مرا کر می کند
رنج شبی که دائما،راز دل از بر می کند
آرام نا آرام تر،هر لحظه را سرمی کنم
بی آن که دانم سایه ای،از غم منور می کنم
در کنج آغوش سما،دلتنگی آسان می شود
آرامش دنیای من،در مه نمایان می شود
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اسفند 1, 1399
کاش می شد بگوید با ما دختر خاور
آخر به چه سبب شعرهایت بوی غم داشت؟
حال بگو عزیرم شعرهای رنگ شادی گرفنه در آن دنیای دگر؟
راه خوبی برای شمردن دل هایی که دوستت دارن انتخاب نکردی عزیزم. ای کاش بجای کفن سفید. رخت سفید عروس شدن رو برای اینکار انتخاب می کردی.
پاسخ
اسفند 17, 1399
😔😔
پاسخ
اسفند 17, 1399
پاسخ
بهمن 27, 1400
در کنج آغوش سما،دلتنگی آسان می شود 😭🖤 رفتن تو بزرگ ترین اندوه هست عزیزترینم 💔
پاسخ
بستن فرم