🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آینه بی غبار
چه بگویم زدل و صبر و قراریکه ندارد
تاب افروختن و سوز و شراریکه ندارد
مگر از روزنه اش رخنه کند نور امیدی
برسد مژده ای از فصل بهاری که ندارد
شرری کو که به تاریکی عمرم بفشاند
طالع بخت من و لیل و نهاری که ندارد
وعده دادیکه دلم را مگر از غم برهاند
عطری از دامن گُل بوی نگاری که ندارد
اثر از چهره مهتاب ندیدیم و از این پس
وای بر حال شب و اختر تاریکه ندارد
با زمستان فراق تو بسوزیم و بسازیم
در خیال غم هجران و بهاری که ندارد
کیمیا از چه بسازم که سزاوار تو گرود
با مطلای کم از خاک و عیاری که ندارد
دیده معصومی از این پنجره بردار و ببند
به همان آینه و گرد غباری که ندارد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
شهریور 2, 1398
سلام و درود استاد
بسیار زیباست
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 2, 1398
جناب معصومی عزیز و بزرگوار ، از اثر زیبا و دلنشین شما هر بار یک توشه کوچک هم که شده بر خواهم داشت. زیرا بسیار با ارزش است و از این بات از شما سپاسگزارم. درود بر شما
پاسخ
شهریور 2, 1398
سلام
زیبا سرودید جناب معصومی عزیز
در مصرع اول بیت هفتم سهو تایپی وجود دارد ظاهرا
گرود – گردد
زنده باشد
💐💐💐
پاسخ
شهریور 2, 1398
درود و ارادت
بله حق با شماست
جناب مهدی پور نازنین
عفو نمایید………🙏🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 2, 1398
🌷🌷🌷🌷
پاسخ
شهریور 2, 1398
سلام و درودها
استاد معصومی عزیز
سلیس و زیبا دلپذیر
دستمریزاد
🌸🌸🌷🌸🌸
پاسخ
شهریور 2, 1398
… درود استاد
بسیار زیباست🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
شهریور 2, 1398
آینه تویی استاد با دلی بی غبار عاشق و فروتن و الگوی من
پاسخ
شهریور 3, 1398
عالی استاد👌🌸
پاسخ
بستن فرم