🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
میان باران
روز از تشنگی می مرد…
” گل “
بین لبان بهار می پَژمُرد
و
آب
عطشناکی بزرگ بود،
در فوت نقدِاکنون
فردایم ، رقم نسیه می خورد…
چشمان لحظه پُر
از دریغ و فسون و فسوس
می ریزد…
برسرگلبنان ماه
در مرثیه لحظه ها
فرصت گریه ، تلف
گرم تشییع می شود…
با اینهمه
شکوه شکوفه
در آیینه ی چشمان ، تر
در آینه پیداست…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):