🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اجبار

(ثبت: 1894) تیر 12, 1395 

کاش میفهمیدم که چرا عده ای ، بخاطر  یک لقمه نان ، حرمت قلم را به زیر سوال میبرند و در اشعارشان  ظالم را مظلوم  و عاشق را محکوم میکنند …

زمستونه ، میگن :  بنویس بهاره
می گن : ننویسی سرما موندگاره

میگن ننویس : هوا تاریکه ، روزه
میگن : ننویس ، چیکار کرده عجوزه

میگن : بنویس  ، خیانت ، اوج ِ عشقه
جهنم خوبه و زشته ، فرشته

میگن : ننویسی ، دیو ِ پادشاهِ
یه وقت ننویسی ، خوشبختی تو راهِ

میگن : بنویس که مجنون ، فکر مرگه
میگن : ننویسی ، لیلا بر میگرده

میگن :  بنویس که فرهاد ، کوه و دزدید
یه وقت ننویسی ، شیرین ، عشق و فهمید

از این باید نباید ها ، 
فراوونه توی دنیا
واسه اینه که از لبخند ، 
یه عمره ، خالی ِ لبها

قلم ، بی جون شده ، جوهر نداره
دلم بدجوری غمگینه دوباره

نمیخوام شعرام از اجبار باشه
نمیخوام ، منطقم ، انکار باشه

نمیخوام  منطق من ، زور باشه
نمیخوام چشم عاشق ، کور باشه

نمیخوام شعرای منفی بسازم
نمیخوام قلبای سنگی بسازم

نمیخوام توی شعرام مرگ باشه
جدایی سمبل ِ پیوند باشه

قلم رو، ور میدارم ،  شعر میگم
تا جون دارم ، از عشق و مهر میگم

تا جون دارم میگم از عشق و امید
نمیذارم بمونه ترس و تردید

با خون مینویسم ، اشعار جدید و
میخوام رونق بدم ، عشق و امید و

 اهورا           
12 خرداد 1388

#احسان_اهورا 

@Avaye_Ahoora