🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نازنین، با من بگو حرفِ دلت
دستِ من باشد کلیدِ مشکلت
من سراپا گوشم از بهرِ سخن
سفره ی دل باز کن، حرفی بزن
دردِ خود گفتی به نزدِ این و آن
چشم من خشکید بر در، مهربان
خوب میدانم ز دستم خسته ای
دربِ قلبت را به رویم بسته ای
لیک در کارت کمی اندیشه کن
آنگه این نا مهربانی پیشه کن
من مقصّر نیستم جانانِ من
خود ستم کردی به جانِ خویشتن
گفتمت همراهِ من شو ماهِ من
گفتمت بیرون نشو از راهِ من
گفتمت آنسو نرو دستم بگیر
رفتی و گشتی در آن ظلمت اسیر
میکشیدی چنگ بر دیوارِ چاه
باز هم بر من نمیکردی نگاه
سوختم از بی محلّیهایِ یار
باز هم ماندم ولی در انتظار
عشق من، زیبای من، مه روی من
باز سر بگذار بر زانوی من
دوست دارم دست بر رویت کِشَم
شانه در امواجِ گیسویت کِشَم
گریه کن، الماسهایت میخرم
از وجودت درد و غم را میبرم
گل رخم، زیباترین معشوقِ من
ای که پنهان گشته ای در این بدن
هر زمان، هر لحظه با آغوشِ باز
منتظر هستم که برگردی تو باز
رسمِ عشّاق این نباشد بی وفا
بازگرد ای نازنین سویِ “خدا”
حمید گیوه چیان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اسفند 3, 1402
درود بر شما
بسیار زیبا سروده اید
👏👏🌺🌺💐🌿🍃
پاسخ
اسفند 3, 1402
درود بر شما بانو خیاط پیشه بزرگوار
زیبا حضور سبز و نگاه شماست.
سپاس بی کران از مهرتان
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
اسفند 4, 1402
سلام و عرض ادب
زیبا بود و آموزنده رسم عاشقان، قلمتان تابان 🌺
پاسخ
اسفند 4, 1402
درود بر شما جناب محمدی عزیز و بزرگوار
سپاس از حضور سبز و پر مهرتان
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
اسفند 4, 1402
درود .بسیار زیبا
پاسخ
اسفند 5, 1402
درود بر شما
سپاس از حضور پر مهرتان
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏🌺🌺🌺
پاسخ
بستن فرم