🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بدم می آید…

(ثبت: 233429) آبان 22, 1399 

بدم می آید….

به دلم غم شده آوار ، بدم می آید
بعد غم از لب سیگار ، بدم می آید

خشت اوّل شده کج تا سر دیوار کج است
زین سبب از تو یِ معمار بدم می آید

در امانت چو خیانت شده عادت ما را
برّه ام ، لیک زِ کفتار ، بدم می آید

بس که معیار شما جیب پر از دینار است
از یِن و درهم و دینار ، بدم می آید

روز و شب در پیِ نانیم و چه فرقی دارد
چون تُهی دستم و از کار ، بدم می آید

نقطه ای در وسط دایره حیران ماندم
از خودم ، از نوک پرگار بدم می آید

پنج و شش فرق ندارد همه جا اخبارست
من زِ اخبار ، به تکرار بدم می آید

بس که افسار خودم را به تو دادم ای دل
چون حمار ، از غُل و افسار بدم می آید

کلّ دنیا چو شود صلح و صفا ، آرامش
از تو ای قاتل سردار ، بدم می آید

حسن نبی جندقی (تنها)

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. رسول رشیدی راد

    آبان 22, 1399

    🌹🌹🌹💐💐💐💐

    • حسن نبی

      آبان 22, 1399

      🙏🏼🌺🙏🏼🌺🙏🏼

  2. موسی عباسی مقدم

    آبان 22, 1399

    سلام بر نبی گرامی زیبا بود بزرگوار
    لذت بردم
    در پناه خدا
    شادکام باشید
    💐🌿🍃🙏🌹

    • حسن نبی

      آبان 22, 1399

      درود و عرض ادب و احترام

      زنده باشید ، ممنونم بزرگوار🙏🏼🙏🏼

  3. مازیار نژادیان

    آبان 24, 1399

    سلام و درود💐💐💐💐💐

    • حسن نبی

      آبان 24, 1399

      درود و عرض ارادت 👋🙏🏼💐🙏🏼💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا