🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بردبارم همچو کوهی ایستا در تندباد

(ثبت: 212824) مرداد 25, 1398 
بردبارم همچو کوهی ایستا در تندباد

زاده یِ آتشفشانم ، داغ زاده آتشم
از تبار دشت خونین لاله هایی سرخوشم

از مجانین کشوری هستم چو مجنون در جنون
زاده داغی عشق هستم جور عشقی می کشم

جایگاهم دشت ها باشد که صحرایی نشین
همنشین با دام هایی لحظه ها در کُرنشم

در برابر شمس جانانی که آفاقی نشین
سوز عشقی را طلب بیرون ز ریبی گر غشم

جامه تقوایی ذخیرت توشه ای را خواستار
آن غریبی علم را طالب هنرور دانشم

بردبارم همچو کوهی ایستا در تندباد
همچو سروی باوقارم همچو بیدی لرزشم

افتخاری می کنم گاهی به خود همچون گلی
گر چه دارم عمر کوتاهی مداوم گردشم

همنشین با باد هستم ، چون سلیمان نَبی
در درون کشتی چو نوحم در تقلّا کوششم

ناخدایم خالقی باشد ، هم اویی رهنما
رهنما کشتی هم او باشد که در آرامشم

جامه تقوایی برایم داده شد حافظ مرا
زینتی شد جامه تقوا با حیایی پوششم

گاه خاطی نفس خواهد حمله ور جانب به من
شورشی بر پا کند ، پاتک زنم با نرمشم

افتخاری کن به تقوا جامه ای والی بخوان
آن غریبی علم را ، از توده ابری بارشم

ولی اله بایبوردی

10 / 05 / 1398

 

 

 

 

نظرها 14 
  1. حسن مصطفایی دهنوی

    مرداد 25, 1398

    درود ها
    بسیار زیبا سروده اید

    • ولی اله بایبوردی

      مرداد 25, 1398

      سلام

      استاد دهنوی عزیز

      سپاس از حضورتان

      🍃🍃💐🍃🍃

  2. علی معصومی

    مرداد 25, 1398

    🌹🌹🌹🌹🌹🌿

    • ولی اله بایبوردی

      مرداد 25, 1398

      سلام

      استاد معصومی عزیز

      سپاس از حضورتان

      شادکام باشید

      🌹🌹🌸🌹🌹

  3. طارق خراسانی

    مرداد 25, 1398

    سلام و درود
    غزلی متفاوت با آنچه تا به حال از شما خوانده بودم
    مانند همیشه عالی ست

    در پناه خدا شاد زی 👏👏👏👏👏🌺🌿

    • ولی اله بایبوردی

      مرداد 25, 1398

      سلام

      استاد ارجمند جناب خراسانی مهرنگار

      سپاس از همراهی تان با حضور همیشه بهاریتان ….

      شادکام باشید

      در پناه ایزد منّان

      🌈🌷🌷❤️🌷🌷🌈

  4. “بردبارم همچو کوهی ایستا در تندباد
    همچو سروی باوقارم همچو بیدی لرزشم
    .
    .
    ناخدایم خالقی باشد ، هم اویی رهنما
    رهنما کشتی هم او باشد که در آرامشم”

    ” آی عشق آی عشق
    چهره ی آبیت پیدا نیست
    و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی
    نه شور شعله بر سرمای درون ”

    💐

    • ولی اله بایبوردی

      مرداد 25, 1398

      سلام

      سرکار خانم فقیه زاده

      سپاس از همراهی تان

      🌺🌺🌸🌺🌺

  5. جواد مهدی پور

    مرداد 25, 1398

    سلام و احترام جناب استاد بایبوردی عزیز

    از شعر خوبتان لذت بردم

    مثل همیشه

    عالی سرودید

    درود بر شما
    💐💐👏👏👏🙏

    • ولی اله بایبوردی

      مرداد 25, 1398

      سلام

      استاد ارجمند جناب مهدی پور گرامی

      سپاس از همراهی تان …

      ممنون

      🍃🍃💐🍃🍃

  6. مسیحا یاری

    مرداد 25, 1398

    زاده آتشفشانم …درود بر استاد عارفم

    • ولی اله بایبوردی

      مرداد 25, 1398

      سلام

      استاد ارجمند جناب یاری عزیز

      سپاس از حضورتان

      ممنون از خوانش صمیمانه تان

      🌺🌺🌸🌺🌺

  7. سلام استاد عزیزم

    بسیار عالی بود احسنت

    آهنگ و موسیقیایی شعر
    در نوع خودش بی نظیره
    و قافیه شعر

    شم

    که کمتر شاعران آن را انتخاب میکنند
    به هر حال از پس این قافیه سخت خوب بر آمدی
    دستمریزاد

    موفق باشید

    یا علی 🌺🌺🌺

    • ولی اله بایبوردی

      مرداد 25, 1398

      سلام

      استاد رضائی ارجمند

      سپاس از حضورتان

      با نکته نظرات زیبایتان

      در پناه حق

      تقدیمی :❤️

      ❤️اعلام انبیا از واقعه کربلا جریان حضرت آدم علیه السلام❤️

      به دنبالِ حوا می گشت آدم
      از آن روزی هبوطی کرد آن دم

      گذر از کربلا ،غمگین شدش هان
      چنان دلتنگ گشتش ناله گریان

      که در مقتل ، چنان لغزید ، پایش
      که از پایش چه خونی شد روانش

      نگاهی بر سما گفتش خدایا
      گناهی مرتکب کیفر که ما را

      زمین را سیر کردم ،تا که این جا
      ز پایم خون که جاری شد خدایا

      ندا آمد ، نه جرمی لا گناهی
      زمانی می رسد قتلی نگاهی

      حسین از نسلِ اولادت ،که آدم
      چه مظلومانه سر از تن جدا غم

      که خونت شد روان جاری زمین شد
      که آدم لحظه ای ، جانا ، غمین شد

      حسین پیغمبر است گفتا نه آدم
      که ختمی مرتبت را ، پور ماتم

      یزید است لعنتی کن قاتل او
      که اربع لعنتی کردش ،نکو رو

      به جانب ،کوه رفتش ،تا عرفات
      در آنجا یافت حوّا را به حاجات

      گرفت آدم کلامی از خداوند
      که برگشت داده شد توبه اش دلا پند

      که در ساق عرش دیدش چند کلامی
      به او آموخت ، جبراییل نامی

      پناهی بُرد بر اسمای حُسنا
      محمد شد علی پوران زهرا

      که آدم داد ، سوگندی ، خدایا
      که در قلبش چه حُزنی شد مهیا

      که آب از چشم جاری شد چه نالان
      بگفت جبرئیل علّت چیست گریان

      به پنجم اسم قلبم ناله ای کرد
      که اشکم را دلا خونابه ای کرد

      مصائب بس بزرگ آمد که آدم
      مرا گو ؟آن چه باشد زود در دَم

      زمان آید ، غریبی ، تشنه ، تنها
      کمک یاری نباشد کُشته آن جا

      چو او را بنگری گوید چه عطشان
      میان او، آسمان دودی هوا هان

      به شمشیری شود سیراب و مرگی
      که مذبوح از قفا گردد ،چو ،برگی

      که خرگاهش به غارت شد که آدم
      مبارک سر ، زنندش ، نیزه ، ماتم

      که از شهری به دیگر شهر گردان
      اسیرانی ، به همراهی ، پریشان

      غریبی ، تشنه لب در کربلا هان
      به پیرامون نگاهی کرد عطشان

      مصیبت نامه مولانا حسین جان
      بلایی ، ابتلا ، باشد ، ز دوران

      دلم غمگین و خونین گشت جبرئیل
      مصیبت نامه ، مؤلانا ، به تبجیل

      که آدم غصّه دارد مرگ طالب
      عزاداری کند ، هر لحظه راغب

      ولی اله بایبوردی

      🌺🌺🌺🌹🌺🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا