🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 برگی از دفتر

(ثبت: 210138) خرداد 1, 1398 

برای خال مشکین لب تو همه نا گفته هایم را سرودم
بسمت کوچه باغ جستجوها دری از روزن دل برگشودم

بیاد روزگارانی که با هم زمین و آسمان همسایه بودند
درون برکه چشمانم ایجان، رخ ماه تو را حک مینمودم

همان روز ازل هم گفته بودم تمام ساکنان سر زمین را
اگر مهر تو مدهوش نمیکرد در این گرداب رسوایی نبودم

بیا تا بار دیگر جان بگیرد درخت بیشه زار باور من
میان شاخ و برگش تازه گردد هوای تازه ی گفت و شنودم

از آنروزیکه گفتی خواهی آمد سرم را وقف پیغام تو کردم
برای باور چشمان مستت همه دلشورگی ها را زدودم

خبر آیا تو هم داری که عمریست کنار ساحل دریای امید
برای جستن درّ گرانی هم آوای نسیم و دشت و رودم ؟

به معصومی بگو پیغام ما را که فصل دیگری از نو سراید
ندیدم جز غم چشم انتظاری ز هر برگی کزین دفتر گشودم

 

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. جواد مهدی پور

    خرداد 1, 1398

    درود بر شما💐💐💐💐

  2. خرداد 1, 1398

    سلام عرض ارادت و ادب و احترام

    برادر ارجمندم این غزل هر چند روان و خوش ریتم و قابل تقدیر است

    اما خالی از ضعف نیست نیاز به کار و تامل بیشتر دارد جسارتم را ببخشید

    درمصرع مطلع (مشکین) را به چه منظور آورده اید؟ اگر نشانگر سیاه باشد که اینگونه به نظر می آید باید (مشکی) باشد واگر بیانگر مشک و عطر باشد چه ربطی به خال لب دارد ؟

    در مصرع دوم همین بیت

    بسمت کوچه باغ جستجوها دری از روزن دل برگشودم

    دری از روزن باز کردن یعنی چه ؟

    روزن خودش شکاف و در است

    یا باید روزن باز کنیم// یا باید بشکافیم // یا باید در باز کنیم

    وبر گشودیم به جای بگشودیم مشکل دستوری دارد

    دربیت سوم مصرع دوم

    وزن کم دارد که به نظر می رسد اشتباه تایپی باشی

    که مدهوش م (م) درج نشده

    بیت پنجم مصرع اول

    از آنروزیکه گفتی خواهی آمد سرم را وقف پیغام تو کردم

    وقف کردن یعنی توقف کردن و باز داشتن

    یعنی ایستا شد بی خرید و فروش و بی دخل و تصرف شد

    سرم را پای پیمان تو دادم

    دلم را نذر پیغام تو کردم

    جسارتم را به بزرگوار ی ببخشید حیف دیدم ابراز نظر نکنم سرورم سربلند باشی

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا