جواد مهدی پور
آذر 26, 1401

گفتی به وقت مرگ تو دیدار ممکن است
شیرین تر از عسل شده آن لحظه وصال

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

زیبا ست

عالی و آسمانی سرودید

اجرتان با صاحب اثر

زنده باشید جناب پاسلار گرامی

درود هاا

💐🙏👏👏👏👏🌺💐

پاسخ
- حسین پاسلار
  آذر 30, 1401
  
  ارادتمندم دوست ارجمند
  
  پاسخ
محمد رضا شرعی ( شبگرد )
آذر 26, 1401

حسین جان پاسلار
بسیار غزل زیبا و دلنشینی بود

مرا یاد این بیت می انداخت :

ای که گفتی من یمت یرنی
دل فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار دفعه میمردمی
تا ببینم از تو رویی

بسیار علی بود و بسیار عالی سرودید .
لذت وافر بردم
سپاس

پاسخ
- حسین پاسلار
  آذر 30, 1401
  
  ارادت و تشکر
  
  پاسخ
طارق خراسانی
آذر 26, 1401

سلام و عرض ادب و خیر مقدم 🌹

شاهکارتان ستودنی ست
قوی ترین اثری ست که در عصر حاضر برای مولای عاشقان سروده شده است.
غزل بسیار گرم و پر از احساس است.
شک ندارم که حال روحی شما حال معمولی نبوده است.
در حیرتم چرا صبح چشمم به این نفیسه نیفتاده بود.
دست و قلم توانای تان را از صمیم جان می بوسم.

در پناه خدا شادزی 🌿❤️🌱🌹👌👏👏👏👏👏👌🌹🌱❤️🌿

پاسخ
- حسین پاسلار
  آذر 30, 1401
  
  ممنون از نظر جنابعالی دوست عزیز و استاد ارجمند
  
  پاسخ
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد
آذر 26, 1401

سلام و درود
بسیار زیباست
لذت بردم
درپناه حضرتش سربلندباشید
🌸🌸🌸🌸

پاسخ
- حسین پاسلار
  آذر 30, 1401
  
  ممنون التماس دعا
  
  پاسخ
صفا یغمایی
آذر 27, 1401

درودبرشماجناب پاسلارگرامی
احسنتم وبارک الله
بسیارزیبا سروده‌اید اجرتان با مولی‌الموحدین علیه صلوات المصلین.
🌺🌺🌺

پاسخ
- حسین پاسلار
  آذر 30, 1401
  
  ممنون التماس دعا
  
  پاسخ
محمدعلی رضاپور
آذر 27, 1401

یاعلی

پاسخ
- حسین پاسلار
  آذر 30, 1401
  
  ممنون التماس دعا
  
  پاسخ
مهرداد مانا
آذر 28, 1401

سلام
و اجرتان با صاحب اثر .

پاسخ
- حسین پاسلار
  آذر 30, 1401
  
  ممنون التماس دعا
  
  پاسخ

بستن فرم

سلام و درود

بسیار زیباست

سپاس از حضورتان

لذت بردم

شادکام باشید

در پناه خدا

این یک نقد است

ثبت نام در شعرپاک

کنار دوده ی سیگارَت بخار چای پریشان بود
دلیل قُل قُلِ قلیانت عبور از شب تهران بود

بر استکان اساطیرت شکوه دولت شاه عباس،
در ابروان کمانگیرت نشان آرش دوران بود

به قهوه خانه ی چشمانت چه پرده ها که نمی خواندم
که نقش رستم دستانت پر از حماسه ی پنهان بود

پیام قصه ی تهمینه، درام رستم و سهراب است
تمام غُصه ی آئینه فریب خوردن انسان بود

در این شبانه ی جنجالی میانِ پرده ی نقالی
ببر مرا به همان حالی که عشق مرشد شاهان بود

تمدنی و مباهاتی، نگاره ها و عماراتی
که تخت سلطنت جمشید در اوج کوه نمایان بود!

و داریوش خردمندی، کتیبه های فرهمندی،
پیام صلح خوشایندی که روی لوحِ زرافشان بود!

سوار موج خلیج فارس بتاز کوروشِ خاک پارس
به سوی آتش اسکندر، که نوح حامل طوفان بود

میان سینه ی تبدارم دوباره شور خزر دارم
ببار ابر تب آلوده به جنگلی که گلستان بود

بریز قهوه ی تلخی چند، بنوش شعر مرا با قند
که حال فال غم انگیزم شبیه پرچم ایران بود…

« ناهید سعیدی »

امیر راهین در افق

سپاس جناب راسخ

امیر راهین در افق

درود استاد لاهیجی سپاسمندم از نکته نطرات ونقدعالیتان زحمت کشیدید

حسن نبی در می گذرد…

درود استاد طارق عزیز سپاس از حسن توجه شما ، درس پس می دیم استاد🌹🌹

راسخ در افق

عالی

سیدمحمدرضا لاهيجی در افق

سلام زیباست اما چون فرمودید: چند نکته را عرض می‌کنم! ۱ ارکان‌بندی شعر را به صورتی پیش ببرید