🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رَستم از بندِ سکوت ، حمله به گفتن کردم
سجده بر قبله ی خود، پشت به دشمن کردم
جستم از پیله ی اوهام به بیدارِ نماز
به سحر روی به سجّاده ی گلشن کردم
دیده ام وسعتِ آزادیِ یک دشت به خواب
ناگهان قصدِ فرار از غمِ روزن کردم
پا بریدم دگر از دیارِ خاموشی ها
دل به آتش زده ام ، شوقِ شکفتن کردم
گرچه سر سوخته ام از شرر شعله ی خویش
شبِ ظلمانی خود لحظه ای روشن کردم
شعر و طرح از سحرفهامی(آهو)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
مهر 7, 1402
سلام سحر عزیز
دخترم، غزل زیبایی از شما خواندم و لذت بردم
یک مصرع فقط مشکل دارد آن هم بسیار جزئی ست
پا بریدم دگر از /دیارِ/ خاموشی ها
دل به آتش زده ام ، شوقِ شکفتن کردم
دیار وزن مصرع را مخدوش کرده
اینطوری درست میشه :
پا بریدم دگر از وادی خاموشی ها
دل به آتش زده ام ، شوقِ شکفتن کردم
در پناه خدا 🌱
پاسخ
مهر 7, 1402
👌🌸🌺
پاسخ
مهر 7, 1402
درود و عرض ادب سپاسگزارم بزرگواری 🙏🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 7, 1402
عرض سلام و احترام استاد عزیز و گرامی ، (وادی خاموشیها ) چقدر زیباتر شد👏👏👏👏 ، خیلی منونم از توجهتون 🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 7, 1402
پا بریدم دگر از ” کوچه” خاموشی ها
&
“گرچه آتش بسرم” از شرر شعله خویش
♤♤♤
درودها بر بانو فهامی ارجمند
🍃🌺🍃🌺🍃
پاسخ
مهر 7, 1402
هزاران درود ، کوچه خاموشیها👏👏👏👏👏🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏🕊بسیار زیبا و سپاسگزارم از همراهیتان👏🌹🙏🌹🙏🙏🌹
پاسخ
مهر 8, 1402
زنده باد مهربانوی ادیب و گرانقدرم 💗
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید نازنینم ❤️
زنده باد 👏👏👏💯💯💯🌸
پاینده باشید و سرفراز مانید و هماره درخشان
🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌱
پاسخ
مهر 8, 1402
درود بر وجود پر مهرت عزیزم ممنونتم🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم