🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بهشت زهرا

(ثبت: 553) دی 24, 1394 

داغ و ساکت ، بدون دغدغه ای

می پزد توی آشپزخانه

شب سردی ست بی تو تنهایی

که فراری شدم از این خانه

پشت دیوار هایی از سیمان

گز کنم این اتاق خالی را

کنج افکار ناامیدم باز

کز کنم این شب خیالی را

لمس دیدار فرضی ما بود

با گلایل به جای نرگس ها

رفتن از یک پیاده رو این بار

غربت یک بهشت زهرا با …

دست در دست و ساز هم بودن

خواندن فاتحه بدون صدا

بلدم خودکفا شدن ها را

قبر کندن ؛ همیشه مردن را

تن من زیر سنگ منتظر است

زندگی یک گلاب می خواهد

گل به آب دو چشم خود دادن

کفنم یک جواب می خواهد

انتظار و … همین قدم زدنم

در جواب اگر به لابد تو

در تماس تکرری ازلی

در تماس همه به جز خود تو

حس یک انزوای بیگانه

زجر سلول خاک انسان ها

زندگی بی تو داخل قوطی

جنبه ای خسته از کماکان ها

قلب من می تپید تلفیقی

در سیاه و سفید حیران بود

مثل “پاندا عروسکی” بودم

شادی و غم که جبر و امکان بود

من به تزریق درد معتقدم

رگ من را به بطن خود صله کن

توی دهلیز ها سرابم را

با تکیلای خود معامله کن

روح من را بگیر و بالم را

شعر من تا تو بی پدر برسد

حس الهام می زند به سرم

تا مشامم به لای در برسد

حجله ام جای حجله ی خالیت

خواستم تا که پشت این دیوار…

بوی حلوای مادرم پیچید

وقت ترحیم من شده انگار

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. زیبا بود درود گرامی ….

  2. نگار حسن زاده

    دی 25, 1394

    سلام جناب علیرضایی

    مثل همیشه شعری زیبا میهمان قلمتون بودیم

    بسیار عالی بود

    موفق باشید

  3. سوگند صفا

    دی 25, 1394

    سلام و عرض ادب جناب علیرضایی…

    واقعا که مرحبااااااا…..

    احسنت……

    بسیار بسیار زبیا بود…

    موفق باشین

    یاحق

  4. سلام

    چقدر زیبا بود 

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا