🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عاقبت این خاک ما را
در پارچه ای سفید تجربه می کند
و پرواز سهم کوچکی از کودکی های من و تو بود
که در لباس آفتاب گُم اش کردیم
در این خیابان زخم خورده
به اندازه ی غروب چشمانت
زخم خورده ام
پس بگذار
موهای سیاهت را سفیدتر از فردا ببافم
و مرا به صورت زیبایت برسان
به ماه چشمانت
من زیبایی ات را
در سرآسیمه ی این شهر به یاد دارم
آن روز
فصل ترنم واژه بود
و بهار دو بخش شده بود که
فروردین و اردی بهشت اش در دستان تو جا گرفت
و خردادش نصیب من شد
………………………………………….
تیرگی راه را ادامه می دهم
تا پایان رنج ها
تا آغاز شرارت ها !
و نمی دانم صد سال از تنهایی را فهمیده ای یا نه؟
اما می دانم که صد سال تنهایی را خوانده ای
ادامه می دهم
آری صورتی که دل شکسته شد
تا صد سال از تنهایی ادامه می دهد ..
شعر از: عابدین پاپی(آرام)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):