🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بگذار در نگاهِ تو باران شوم به شوق
دردت بغل گرفته پریشان شوم به شوق
خواهم شوی تو زلزله ویران کنی مرا
زیر نگاه مهرِ تو پنهان شوم به شوق
تا بر ضریحِ چشمِ تو جانم دَخیل بست
گفتم کرامتی شود انسان شوم به شوق
دردی نشسته در دلِ من زار می زند
خرجش فقط دو بوسه و درمان شوم به شوق
آغاز عشق با تو مرا بود و دل سرود
ای کاش، در کنار تو پایان شوم به شوق
26 شهریور 1389
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
شهریور 27, 1398
جناب خراسانی بزرگوار ، بنده حقیر، اهل تعارف نیستم و نبوده ام ، اگر شوقی نباشد مرا و تاثیری از اثری نگرفته باشم ، هیچگاه مطلبی زیر هیچ اثری نمی نویسم .اما با اعتقاد راسخ و به اعترافی صادقانه عرض می کنم ، که دقایقی پیش اثری را خواندم که یکی از زیباتری آثاری بود که تا کنون در این سایت خوانده بودم . همه چیز سر جای خودش بود. احساس به تمام قد ، منتقل می شد و چه آهنگ زیبا و موزونی داشت. چقدر حقیقی و زنده بود و بی نهایت لذت بخش … عالی بود و آن اثر ، نامش : ” بگذار در نگاه تو باران شوم به شوق ” بود .درود بر شما
پاسخ
شهریور 27, 1398
سلام فرزند ادیب و گرانقدرم
امیر جان
شوق را در ما کشته اند
شاید اصلا قاتل غیر نباشد و خود باشیم
ندانم کاری ها
ندانستن ها
اکنون در سنی هستم که کمتر خطا می کنم
لذا گزینه ام شکر خدا خوب است
عشق چیزی ست تا گور با انسان است
پس چرا این رفیق با وفای همراه را رها. کنیم
خوشا به حال آنان که عاشقند
گاهی نگاهی و گاهی راهی و گاه آهی
چه نگاهی باشد
چه در راهش گام نهیم
و چه از فراق آه کشیم
همه زیبا هستند
معشوق سرش سلامت
سپاس از انرژی خوبی که بهم دادی
عاشقتم ❤️
در پناه خدا شاد زی 🌿🙏❤️🌿
پاسخ
شهریور 27, 1398
ای کاش استاد در کنار تو
من، پایان شوم ز شوق…
… شمری بر سینه ام
نشسته و جار می زند
کرکس هایی کلاغ نما
و بر دیوار کوفه، قار…!
پ……..
پاسخ
شهریور 27, 1398
سلام بر گرانمهر دوست گرامی ام
فدای چشم مستت طارق تو
لعنت بر شمر
ببخشید از لعن می گذرم
خدا شفایش دهد.
اینجا وبسایت شعر پاک گلستان شعر و ادب است
قار قار کلاغ ها از ارزش و اعتبار این پایگاه پاک نمی کاهد.
ما دشمنان را به گورستان نمی خوانیم الهی زنده باشند و معرفت کسب کنند.
سپاس از حضور گرمتان 🌿🙏❤️🌿
پاسخ
شهریور 27, 1398
سلام استاد
شوقی ست با توبودن واز خود بدر شدن
این اشک شوق ودیده ی پنهانت آرزوست
م. مهتاب در پناه خدا🌈
پاسخ
شهریور 27, 1398
سلام مهتاب عزیز
سپاس از مهر حضورت
و ممنونم با آن تک بیت زیبا شادم کردی
شوقی ست با توبودن واز خود بدر شدن
این اشک شوق ودیده ی پنهانت آرزوست
جانم به کف نهاده به رسم ادب عزیز
یک شاخه گل کنار ش و مهمانت آرزوست؟
در پناه خدا شاد زی🌿🙏❤️🌿
پاسخ
شهریور 27, 1398
سلام و درودها
استاد ارجمند
خواهم شوی تو زلزله، ویران کنی مرا
زیر نگاه مهر تو پنهان شوم به شوق
عالیست استاد والامهر
تقدیمی : 💐
🍃 مُردم از این زندگی در این دیار 🍃
خواهم امشب جسم را خالی کنم
روح را در گردش عالی کنم
پیکری را با تنعم بود بس
بعد این با راهیان قاری کنم
در دیار خود شوم مدهوش دل
با نگارم قصه را راوی کنم
هیچ پرسی با کدامین یار خود
مجلسی را از کسان بانی کنم
مُردم از این زندگی در این دیار
پیر گشتم عاقبت کاری کنم
یاورم از غیب آوازی به گوش
زمزمه گوید که سرداری کنم
جسم خود را در درون خاک نه
تا که روحی در هوا شادی کنم
در دو عالم جهد کردی خوشتری
ای نگارین دل چه غوغایی کنم
یاوران القصه مقصد می رسند
ای ولی ،در سینه بازاری کنم
ولی اله بایبوردی
🍃🍃💐🍃🍃🌿🌿💐🌿🌿
پاسخ
شهریور 27, 1398
سلام و درود بر امیر سخن پاک
سپاس از حضور گرم و بداهه ی زیبای تان
در پناه خدا 🌿🙏❤️🌿
پاسخ
شهریور 27, 1398
درودها مهربان بابای خوب من .
این شعر رو مثل شعرهای قبلی دوست داشتم
خیلی روان و زیبا/گرچه برای من کمی حزین بود.
ممنونم از اشتراک گذاری این اثر ،جانان.
🌸🌸🌸🌸❤️❤️❤️🌸🌸🌸🌸
پاسخ
شهریور 27, 1398
سلام و درود بر دختر بی نظیر از مهرم
سپاس از حضور بسیار گرمت
مهربانی ات را هیچ کس نداشته و نحواهد داشت.
در پناه خدا شاد زی 🌿🙏❤️🌿
پاسخ
شهریور 27, 1398
درود و درود و درود
به به! شعری به غایت استوار و لذت بخش دلنشین و جانانه که از دلی پاک آمده ، درود بر این دل که از عشق میگوید، واژه به واژه دل انگیز
تمام حرفها را جناب جلالی استاد به شکلی درخور و تمام و کمال فرمودند و من هیچ ندارم به جز اینکه سپاستان گویم که این سرسبد شعرها را به اشتراک گذاشتید تا جانمان را از مهر سیراب کند
سپاس سپاس سپاس
سلامت باشید الهی بهترین و عزیزترین
🍃💐💐💐💐💐
پاسخ
شهریور 28, 1398
سلام دخترم
من در زندگی هرگز نباختم
میدانی چرا؟
چون سعی کردم عاشق باشم
نمی گویم عاشق ششدانگ بودم نه کار هرکسی نیست
بار عشق را کسی نمی تواند به دوش بکشد، کمر را خم میکند، انسان باید خیلی قوی باشد مثل حافظ که گفت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه ردند
تو عاشقی که کوهی از درد را آرام و بی صدا به دوش کشیده ای تا در نا کجا آباد خدا بگوید ای بهترین بنده ام بار را اینجا بگذار.
من هم برایت بهترین ها را از خداوند سبحان آرزو می کنم.
در پناهش شاد زی 🌿❤️🙏🌿
پاسخ
بستن فرم