🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بی شما….

(ثبت: 227593) خرداد 18, 1399 

 

بی شما…..

شهر ما دائم پُر از تشویش و غم شد بی شما
شیعه در هر ماجرایی مُتّهم شد بی شما

عدل و دادی نیست ، عالم پُر زِ بی رنگی شده
گردشِ ایّام هم نامُنتظم شد بی شما

ای گل نرگس کجایی شیعه ات دلواپس است
عالَمی محروم از بوی صنم شد بی شما

گرچه آقاجان شما هستی ، گُمم من در خودم
رُخ نمایان کن که نور از دیده کم شد بی شما

گفته بودی روضه ی عبّاس حاضر می شوی
روضه ها تعطیل و بی صاحب عَلَم شد بی شما

گرچه آنرا رویِ پا از دور می بینم ، ولی
شهرِ من مخروبه ای چون اَرگِ بم شد بی شما

سلطه ی ظالم به مظلوم است اینجا دائما
لحظه ها هم بهرِ ظالم ، مُغتنم شد بی شما

جانِ زهرا مادرت، ای منتقم ، غیبت بس است
سوی ما از هر جهت ظلم و ستم شد بی شما

پیر شد(تنها) ، ندارد طاقت دوری دگر
دیده اش خشکیده با اَشک قلم شد بی شما

حسن نبی جندقی(تنها)

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. رسول رشیدی راد

    خرداد 18, 1399

    🌹🌹🌹🌹🌹

  2. فاطمه

    خرداد 19, 1399

    🌺🌺🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا