🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دوری و دوری تو قلب مرا محزون کرد
تو چه دانی که غمت ، با دل تنگم چون کرد
سرخی لعل لبت خواب و خیالم را خورد
حسرت داغ تن تو جگرم را خون کرد
چشم شهلای تو گرمای دمم را دزدید
قلب بی قافیه ام را شررت موزوون کرد
نرمی دست تو معنای لطافت را شست
سد دل را بشکست و نظرم جیحون کرد
تو نفس تا که کشیدی، نفسم بند آمد
و مرا طرز نگاه و نظرت مجنون کرد
در زمانهای نبودت به تماشای خیال
هر ضمیری به سرم بود ز سر بیرون کرد
قبل تو عاقبت کار برایم خوش بود
قبل و بعد و دم من را دم تو همگون کرد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
اردیبهشت 18, 1403
تو نفس تا که کشیدی، نفسم بند آمد
و مرا طرز نگاه و نظرت مجنون کرد
در زمانهای نبودت به تماشای خیال
هر ضمیری به سرم بود ز سر بیرون کرد
درودتان 🌹
پاسخ
اردیبهشت 18, 1403
سلام ها بر جنابتان😊☺️
خرسندم که این دوبیت نظرتان را جلب کرده است.
مایه مسرت من است که نوشته هایی که سالها خاک میخوردند، دیدگانی را با خود همراه دارند. 🙏🙏💕
پاسخ
بستن فرم