🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نمیدانم

(ثبت: 269560) اردیبهشت 20, 1403 

 

به دنیای من آمد مهربانی های تو ؛ اما
میان دستهای گرم من چون کفتری پر زد

دلم دریایی از رنگین کمان عشق بود ؛ اما
چو پروانه که بیند شمع را ؛بر سیم آخر زد

میان آتش عشقی گرفتارم مرا بنگر
که گرمایی که میگفتی میان شعرِ من سر زد

مرا در نرمی آغوش از دنيا گريزاندى
ولى بی مهریت گل كرد و دل از غصه پرپر زد

شبی را یاد دارم من که دردی بی سبب رویید
همان دردی که میدانی ؛ و احساسی که از سر زد

همه دارايي من چشمهای پاک و خوبت شد
تپش هایم دوچندان شد ؛ ولی قلبم سبکتر زد

نمیدانم چه احساسی است؛ نامش را چه بگذارم
کسی انگار در عمق وجودم رفت و خنجر زد

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. صدیقه پناهنده

    اردیبهشت 23, 1403

    درود.رقص قلمتان مانا

    • محمد ورچندی

      اردیبهشت 23, 1403

      سلامِ دوست نثار جانتان،

      ممنونم بانو🙏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا