🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
درخت غم به جانم کرده ریشه
به گیسوی بلندت آشیانه
مرا از مرز خودخواهی فرا برد
که خواهان تو باشم ناشیانه
کسی از غم رهایی را ندانست
رها از من نشد درد شبانه
به سودای تو می سوزم همیشه
به یادت در بهشت جاودانه
به هر جا می روم آنجا تو باشی
به صحرا و بیابان و به خانه
ولی از تو چرا دورم ندانم
اگر دورم تو باشی در میانه
عزیزم عاشقم گر چه خطا بود
به حال گریه کردن خندوانه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بستن فرم