🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هر روز
مرااینهمه غبار
چقدربی غمخوارو غمگسار
غریب می کرد با خویش
با آب با خاک
با نفس
حتّی با مادرم
وای بر من!
اکسیژن از چشمم افتاده
تیرگی می خواستم و تار…
دم بدم می پیچیدم
در پیچاپیچ پوچ دود وغبن وغبار
هی درتدَّرُجیّ که زیر پوست جاریست
گروه خون می فروختم
در بازارهای فریب
راست قامتیم را
می دادم به خمیدگی و خمود و خواب
“مرداب “
وای!
این شناسنامه ام را
لگد مال می کرد…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):