🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پس اینهمه خرناس زمین
خفته بر خونم
در آتش وبرق
و
مهربانی های بی شمار بهار
یکسرِمجنونم
تنهایی ام ، جوانه
در سکوتی پر از وهم
غوغا می شود…
زیر پا
لرز سیاهی خاک
سبز ترین ترنم ونم،
ششهای پنجره پرِجوانگی
خیس خیا ل رویش
به تو ! قدّ می کشد .. بس کشش
دخترکان گل بردستان صبوری سبز
غریق تبسّم نسیم
گشوده عطرمهربانی خویش
رقصان
در سرخی و زردی نوید و بیم
نگاه را سیراب لبالب می کرد…
بی تشویش
و
مهمتر
اجابت فراز قلل
چمان در مهربانی سرخ وزرد
شعله ی رویش
دردل ماهور های غم
می زد …
در میانه ، گیسوگره خورده به سپیدستاره
پی در پی
به آغوش عشق
در هل من مزید می کشــــــــــــــــید
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):