🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در درون سینه ام سرگشتگی ست
دردها ، از شادی ام بلعیده است
بخت ترسویم پر از تردید هاست
تار و پود هستی ام رنجیده است
من فقط تنهایی ام را خواستم
خلوتم یادآور دنیای من
جز به او باور ندارم بر کسی
همدم افکار من ، هم پای من
جام سرشار از شراب هستی است
خلوتم ، با طعم شیرینش عزیز
بر خلاف خشم ، که رسوایم نمود
قصه ام را می شنیده بی ستیز
هیچ ردی از خیانت کرده نیست
هیچ منت سر نزد از سوی او
هیچ عذری بابت غیبت نداشت
هیچ شرمی را ندیدم روی او
او رفیق نیمه راه من نبود
هر کجا و هر زمان با من نشست
همدم هر لحظه ی خوب و بدم
کو رفیقی که چنین شایسته هست؟
من مرید او شدم ، در بند او
عشق را در چشم او در یک نگاه
راستی را در وجودش یافتم
هر کجا آشفتگی، او جان پناه
از خدایی که فقط، او یار اوست
دین و ایمانم در او کامل ترین
پیشوای زندگی و باورم
از مرام و معرفت شامل ترین
معبد و جولانگه من ، بی کسی
یادگار روز و شب های غریب
همنشین اضطراب و شادی ام
او مدارا می کند چون یک نجیب
ادریس علی زاده
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
تیر 29, 1402
سلام و درود و خدا قوت
خدا، یارتان
پاسخ
تیر 29, 1402
درود به شما دوست عزیز و استاد بزرگوارم
پاسخ
بستن فرم