![ابوالفضل رمضانی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_375.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
غرق آغوش خیابان خودم میخندم
تب توفانی یک موج جنون آمیزم
درد من درد بزرگی که خودم میخاهم
جریان تا جریان زجر به خود می ریزم
سرطانی شده افکار پر از تشویشم
درِ بی حوصلگی رو به خودم وا کردم
نکند گم شده باشم و خودم بی خبرم
دارم از ترس به دنبال خودم میگردم
بدن چوبی من را به مترسک بدهید
من که بد رنگ ترین میوه ی این جالیزم
شیشه فکر من از سنگ پرانی نشکست
از ترک خوردن و از وصله شدن لبریزم
آه تنهایی “تنها” به همش ریخته بود
درد در سینه ی متروک خدایی میکرد
هرچه گفتیم بیا مرگ! نیامد اما
جای آن سقط قلم آمد و پاییزی سرد
#ا_تنها
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
آذر 22, 1396
درود بر شما
همیشه شعرهایتان را دوست دارم
دست مریزاد
پاسخ
آذر 22, 1396
سلام بر بانو نصیرپور گرامی
نظر لطف شماست.
پاینده باشید
پاسخ
دی 21, 1396
پاسخ
بستن فرم