🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
با چشمی پر از اشک
شعر را به سکوت
به فریاد به راه رفتن
به رقصیدن و پایکوبی
و به لبخند وا می دارم
با دستی پر از درد نقطه به نقطه ی مرگ را
برگونه ی زندگی نقاشی می کنم
نقاش می شوم
و صورتِ ابرها را به خانه ی گریه ها دعوت می¬کنم
میهمانِ تمامِ سطرهای لعنتی می شوم که
در فصلی سرد موسیقی تابستان را می نوازند
مرا با دورترین اَبرو کاری نیست
من عاشقِ پژواکی بارانی ام که سرفه ها را
در فصلی پنجم عطسه می کند
فصلِ من کتابی است که
پنج شنبه ی خود را در شنبه های خیابان گُم کرده است
آهای ژولیده نگاهِ سال
بنگر به دقیقه ها که چگونه در تاریکی خود فرو می¬روند
زنگ می زنی
احساسم را آهنگ می کنم
و دو دستی زنگ می خورم
می خورم به آواری که با دیوارهای تو هم نشین است
آه انسان؟
چقدر باریدنِ این آغاز براندامِ شهر
مثلِ شمشیری برهنه شیر می شود!
یادگارمن جنابِ کودکی است
کودکی که هرگز در پیرسالی خود جوان نشد!
تو به بهشت نقطه ها می روی
و من ترک نمونه های خود را با سیبی کال
درجهنمِ کلمات ملاقات می کنم!
صدای رقص بچه ها
از مدرسه که برمی گردد
به یادِ کفش هایی می افتم
که خودشان را درهوایی برفی گُم کردند
و آنقدر پشتِ سرِ باران آب انداختند
که هنوز که هنوز هست
قطره های عاشقانه فصل را از یاد نبرده اند
بگذار زیر پرهای پرواز
به عقاب نگاهت برسم
به همین اندازه که بیش از بی اندازِگی ها
رنج می کشد!
رنج نامِ مستعارِ آدم هایی است
که
اینگونه
آنگونه بی نام بی وطن می میرند!
شعر از : عابدین پاپی(آرام)
28/6/1402
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
مهر 4, 1402
درودتان باد جناب استاد پاپی ادیب گرانقدر 🌞
بسیار زیبا و ژرف در نگر و اندیشه سروده فرازمند و ستودنی 🕊️🌷🌺☘️🍃🌸☘️🌻🌹🍀
زنده باد 👏👏👏💯💯💯💯🌸🌟🌺
حظ وافر بردم 🍀🌺✨
فصلِ من کتابی است که🌷🍃
پنج شنبه ی خود را در شنبه های خیابان گُم کرده است
آهای ژولیده نگاهِ سال
بنگر به دقیقه ها که چگونه در تاریکی خود فرو می¬روند🍃🌷
پاسخ
بستن فرم