🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جان شناسی

(ثبت: 6081) خرداد 11, 1397 

هست موجودی برادر، با اثر

در کنارِ تو ، تو از او بی خبر

او همه نور  و شکوه دانش است
عاشقی با یـک جهان از بینش است

چشم و خال و خط و ابرویش چو تو
ظاهر و اندام و گیسـویش چو تو

هر زمان با تو سخن گوید ولی
در سحرگه زان بری خوش حاصلی

در سحرگه با تو دارد گفتگو
هرچه خواهی گویدت او مو به مو

او بود استاِد پنهانی تو 
ضد عقلِ خامِ شیطانیِ تو

او به هر سویی روان همراهِ توست
آسمانی همدم دلخواهِ توست

از درونت آن صنم گوید سخن
آگهت سازد ز دورانِ کهــن

نامده فردا سخن گوید از آن
او بگوید چون شود کارِ جهان

خیر و شـرِّ تو نمایان می کند
کارِ دشوارت چه آسان می کند!

قَدرِ ارزن گر کنی ظلمی به کس
پیکرت را می دهد آزار بـس

نی که آزارش ز بد خویی اوست
او تو را دارد یقین بسیار دوست

آن نَهیبِ فطرت از فریادِ اوست
شادی و غم ، جملگی از دادِ اوست

می زند سیلی ، که از خوابِ گران
هان بپا خیزی نگارا بی گمان

ذرّه ذرّه تار و پودش حکمت است
سیلی او رحمت اندر رحمت است

خوش به حالِ آنکه این سیلی خورَد
پی به فعلِ ناصواب خود بَرَد

وای از آن روزی که حرفش نشنوی
از بلاهت در ضلالت می روی

او سفیرِ حضرتِ داور بود
این منِ بَرتَر هدایتگر بود

عالِمُ الغیبَ است و از قُدس آمده
از سرای خلق اَنفُـس آمده

»

به چشم خرد دیده ام جان خویش
فزون کردم از دیدن ایمان خویش

به شرحش مثال آورم خود نکوست
جدا می کنم هسته را مغز و پوست

توانی اگر بشکنی خویشتن
بود مغز جان و همی پوست تن

تن از خاک و جان از خداوند پاک
از این رو بود جان ما تابناک

دو در کُنه هم واحدی گوهرند
تن و جان نگهدارِ یکدیگرند

کشد پر چو جان سوی بالا به فن 
تن خاکی آید به سوی وطن

وطن خود حبابی ست بر روی آب
بپاشد ز هم ، خود نیابی حباب

چو از هسته مغزی بیامد برون
بخوان آیه ی محکم ” راجعون “

منبع: کتاب چشم سوم  صفحه ۱۴۵ و ۱۴۹